سفارش تبلیغات

صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 5 از 13

موضوع: مناسبت های مختلف...

  1. #1
    مدیر انجمن عمومی و سایر عکس ها 3tare آواتار ها
    تاریخ عضویت
    آبان ۱۳۸۸
    سن
    36
    نوشته ها
    1,173
    حالت من
    Mehraboon
    تشکر
    7,425
    5,842 بار در 1,188 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض مناسبت های مختلف...

    اینجا تاپیکیه برای مناسبت های مختلف... روز مادر... روز پدر... روز عشق... روز هرچی.............

    تبریک... تسلیت... sms... شعر... عکس... هر چی به این مناسبت هست اینجا بذارید...
    ویرایش توسط 3tare : ۱۳۹۰-۰۳-۰۱ در ساعت ۱۱:۳۸ قبل از ظهر
    التماس به خدا جرأت است... اگر برآورده شود، رحمت است... اگر برآورده نشود، حکمت است...
    التم
    اس به خلق خـفـت است... اگـر برآورده شود، مـنـت است... اگر برآورده نـشود، ذلـت است...

  2. 7 کاربر برای این پست سودمند از 3tare عزیز تشکر کرده اند:


  3. #2
    مدیر انجمن عمومی و سایر عکس ها 3tare آواتار ها
    تاریخ عضویت
    آبان ۱۳۸۸
    سن
    36
    نوشته ها
    1,173
    حالت من
    Mehraboon
    تشکر
    7,425
    5,842 بار در 1,188 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    الان هم که به روز مادر داریم نزدیک میشیم


    sms روز مادر

    مادر ای لطیف ترین گل بوستان هستی
    تو شگفتی خلقتی
    تو لبریز عظمتی
    تو را دوست دارم و می ستایمت!
    دست بر دعا بر می دارم و از خدای یگانه برایت برکت رحمت و عزت می طلبم.

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    در نگاه پر فروغت در آماقه سوکوتت تنها محبت را میبینم مهر تو در زره زره ی وجودم رخنه کرده و حال به زیبا ترین و مقدس ترین واژه یعنی مادر قسم می خورم که دوستت دارم …. مادر عزیزم روزت مبارک
    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    مادر، ای لطیف ترین گل بوستان هستی، ای باغبان هستی من، گاهِ روییدنم باران مهربانی بودی که به آرامی سیرابم کند. گاهِ پروریدنم آغوشی گرم که بالنده ام سازد. روزت مبارک مادر خوبم !

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    میلاد فرخنده و با سعادت اسوه تمام عیار مکارم و قله رفیع فضائل، صدیقه کبری، حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) و هفته ی بزرگداشت مقام زن و روز مادر را به همه مادران تبریک و تهنیت میگوئیم .

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–
    مادر ای معنی ایثار تو گل باغ خدایی
    توی روزگار غربت با غم دل آشنایی
    مینویسم ازسرخط مادر ای معنی بودن
    مینویسم تا همیشه توئی لایق ستودن

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    ای مادر عزیز که جانم فدای تو قربان مهربانی و لطف و صفای تو تولد مظهر خلقت مبارک باد !

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    *;%’*
    *%;;%’*
    *;%*;%’*.
    *;*;%;*%*,
    )i(
    ( )
    مادرجون این دسته گل تقدیم تو،به شرط اونکه تو خودت گل باشی و من خاک زیر پات !

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    دو موجود هستی گرامی تر است
    یکی میهن و دیگرش مادر است
    ستایش کنم زن که او مادر است
    که مادر سزاوار زیب و زر است
    تو ای مادر من نوای میهن من
    کنم خواب در اغوشت ای سرور من

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    مادر:
    کاشکی می شد بهت بگم
    چقدر صدات و دوست دارم
    لالایی هات و دوست دارم
    بغض صدات و دوست دارم

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    مادر عزیزم به خاطر تمام مهربانیهایی که در حق من کردی و به من بال و پر دادی و مرا بالنده کردی و با سوختن خود عشق و شور در وجودم روشن کردی با همه وجودم و با تک تک سلولهایم دوستت دارم

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    مادرم هستی من ز هستی توست تا هستم و هستی دارمت دوست !

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    زیباترین واژه بر لبان آدمی واژه “مادر” است. زیباترین خطاب “مادر جان” است. “مادر” واژه ایست سرشار از امید و عشق. واژه ای شیرین و مهربان که از ژرفای جان بر می آید. روزت مبارک مادر

    –_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–_–

    آسودگی از محن ندارد مادر آسایش جان و تن ندارد مادر دارد غم و اندوه جگر گوشه خویش ورنه غم خویشتن ندارد مادر – رهی معیری
    التماس به خدا جرأت است... اگر برآورده شود، رحمت است... اگر برآورده نشود، حکمت است...
    التم
    اس به خلق خـفـت است... اگـر برآورده شود، مـنـت است... اگر برآورده نـشود، ذلـت است...

  4. 7 کاربر برای این پست سودمند از 3tare عزیز تشکر کرده اند:


  5. #3
    مدیر انجمن عمومی و سایر عکس ها 3tare آواتار ها
    تاریخ عضویت
    آبان ۱۳۸۸
    سن
    36
    نوشته ها
    1,173
    حالت من
    Mehraboon
    تشکر
    7,425
    5,842 بار در 1,188 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    دروغ های مادرم ......................

    "فرزندم برنج بخور، من گرسنه نیستم." و این اوّلین دروغی بود که به من گفت.
    زمان گذشت و قدری بزرگتر شدم. مادرم کارهای منزل را تمام می‎کرد و بعد برای صید ماهی به نهر کوچکی که در کنار منزلمان بود می‏رفت. مادرم دوست داشت من ماهی بخورم تا رشد و نموّ خوبی داشته باشم. یک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهی صید کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهی را جلوی من گذاشت. شروع به خوردن ماهی کردم و اوّلی را تدریجاً خوردم.
    مادرم ذرّات گوشتی را که به استخوان و تیغ ماهی چسبیده بود جدا می‎کرد و می‎خورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است. ماهی دوم را جلوی او گذاشتم تا میل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:
    "بخور فرزندم؛ این ماهی را هم بخور؛ مگر نمی‎دانی که من ماهی دوست ندارم؟" و این دروغ دومی بود که مادرم به من گفت.



    قدری بزرگتر شدم و ناچار باید به مدرسه می‎رفتم و آه در بساط نداشتیم که وسایل درس و مدرسه بخریم. مادرم به بازار رفت و با لباس‎فروشی به توافق رسید که قدری لباس بگیرد و به در منازل مراجعه کرده به خانم‎ها بفروشد و در ازاء آن مبلغی دستمزد بگیرد.
    شبی از شب‎های زمستان، باران می‏بارید. مادرم دیر کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خیابان‎های مجاور به جستجو پرداختم و دیدم اجناس را روی دست دارد و به در منازل مراجعه می‎کند. ندا در دادم که، "مادر بیا به منزل برگردیم؛ دیروقت است و هوا سرد. بقیه کارها را بگذار برای فردا صبح." لبخندی زد و گفت:
    "پسرم، خسته نیستم." و این دفعه سومی بود که مادرم به من دروغ گفت.



    به روز آخر سال رسیدیم و مدرسه به اتمام می‎رسید. اصرار کردم که مادرم با من بیاید. من وارد مدرسه شدم و او بیرون، زیر آفتاب سوزان، منتظرم ایستاد. موقعی که زنگ خورد و امتحان به پایان رسید، از مدرسه خارج شدم.
    مرا در آغوش گرفت و بشارت توفیق از سوی خداوند تعالی داد. در دستش لیوانی شربت دیدم که خریده بود من موقع خروج بنوشم. از بس تشنه بودم لاجرعه سر کشیدم تا سیراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و "نوش جان، گوارای وجود" می‏گفت. نگاهم به صورتش افتاد دیدم سخت عرق کرده؛ فوراً لیوان شربت را به سویش گرفتم و گفتم، "مادر بنوش." گفت:
    "پسرم، تو بنوش، من تشنه نیستم." و این چهارمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
    بعد از درگذشت پدرم، تأمین معاش به عهده مادرم بود؛ بیوه‎زنی که تمامی مسئولیت منزل بر شانهء او قرار گرفت. می‏بایستی تمامی نیازها را برآورده کند. زندگی سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بودیم. عموی من مرد خوبی بود و منزلش نزدیک منزل ما. غذای بخور و نمیری برایمان می‏فرستاد. وقتی مشاهده کرد که وضعیت ما روز به روز بدتر می‏شود، به مادرم نصیحت کرد که با مردی ازدواج کند که بتواند به ما رسیدگی نماید، چه که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زیر بار ازدواج نرفت و گفت:
    "من نیازی به محبّت کسی ندارم..." و این پنجمین دروغ او بود.



    درس من تمام شد و از مدرسه فارغ‎التّحصیل شدم. بر این باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسئولیت منزل و تأمین معاش را به من واگذار نماید. سلامتش هم به خطر افتاده بود و دیگر نمی‏توانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزی‎های مختلف می‏خرید و فرشی در خیابان می‏انداخت و می‏فروخت. وقتی به او گفتم که این کار را ترک کند که دیگر وظیفهء من بداند که تأمین معاش کنم. قبول نکرد و گفت:
    "پسرم مالت را از بهر خویش نگه دار؛ من به اندازهء کافی درآمد دارم." و این ششمین دروغی بود که به من گفت.
    درسم را تمام کردم و وکیل شدم. ارتقاء رتبه یافتم. یک شرکت آلمانی مرا به خدمت گرفت. وضعیتم بهتر شد و به معاونت رئیس رسیدم. احساس کردم خوشبختی به من روی کرده است. در رؤیاهایم آغازی جدید را می‏دیدم و زندگی بدیعی که سراسر خوشبختی بود. به سفرها می‏رفتم. با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بیاید و با من زندگی کند. امّا او که نمی‏خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:
    "فرزندم، من به خوش‏گذرانی و زندگی راحت عادت ندارم."
    و این هفتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.


    مادرم پیر شد و به سالخوردگی رسید. به بیماری سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسی از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور می‏توانستم نزد او بروم که بین من و مادر عزیزم شهری فاصله بود. همه چیز را رها کردم و به دیدارش شتافتم. دیدم بر بستر بیماری افتاده است. وقتی رقّت حالم را دید، تبسّمی بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشی بود که همهء اعضاء درون را می‏سوزاند. سخت لاغر و ضعیف شده بود. این آن مادری نبود که من می‎‏شناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداری من بر آمد و گفت:
    "گریه نکن، پسرم. من اصلاً دردی احساس نمی‎کنم." و این هشتمین دروغی بود که مادرم به من گفت.
    وقتی این سخن را بر زبان راند، دیدگانش را بر هم نهاد و دیگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج این جهان رهایی یافت.
    این سخن را با جمیع کسانی می‎گویم که در زندگی‎اش از نعمت وجود مادر برخوردارند. این نعمت را قدر بدانید قبل از آن که از فقدانش محزون گردید.
    این سخن را با کسانی می‎گویم که از نعمت وجود مادر محرومند. همیشه به یاد داشته باشید که چقدر به خاطر شما رنج و درد تحمّل کرده است و از خداوند متعال برای او طلب رحمت و بخشش نمایید.
    مادر دوستت دارم. خدایا او را غریق بحر رحمت خود فرما همانطور که مرا از کودکی تحت پرورش خود قرار داد.

    ترجمه:جليل كيان مهر
    التماس به خدا جرأت است... اگر برآورده شود، رحمت است... اگر برآورده نشود، حکمت است...
    التم
    اس به خلق خـفـت است... اگـر برآورده شود، مـنـت است... اگر برآورده نـشود، ذلـت است...

  6. 8 کاربر برای این پست سودمند از 3tare عزیز تشکر کرده اند:


  7. #4
    عضو فعال scott آواتار ها
    تاریخ عضویت
    آذر ۱۳۸۹
    نوشته ها
    176
    حالت من
    Relax
    تشکر
    1,399
    760 بار در 174 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای گذشته ی تو، صبوری!

    روز مادر یعنی به تعداد همه روزهای آینده ی تو ،دلواپسی!

    روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه خوابهای کودکانه ی تو، بیداری !

    روز مادر یعنی بهانه بوسیدن خستگی دستهایی که عمری به پای بالیدن تو چروک شد !



    روز مادر یعنی بهانه ی در آغوش کشیدن او که

    نوازشگر همه ی سالهای دلتنگی تو بود!


    روز مادر یعنی باز هم بهانه مادر گرفتن....

    ویرایش توسط scott : ۱۳۹۰-۰۳-۰۲ در ساعت ۰۹:۵۹ بعد از ظهر
    چه بسيارند کساني که هميشه حرف مي زنند بي آنکه چيزي بگويند و چه کمند کساني که حرفي نمي زنند اما بسيار مي گويند

  8. 5 کاربر برای این پست سودمند از scott عزیز تشکر کرده اند:


  9. #5
    عضو فعال atefe آواتار ها
    تاریخ عضویت
    بهمن ۱۳۸۹
    محل سکونت
    بوشهر(پایتخت انرژی)
    سن
    33
    نوشته ها
    384
    حالت من
    Mehraboon
    تشکر
    1,628
    1,870 بار در 387 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    میگم روز زن نزدیکه ها .

    همه اداره ها دارن به خانما هدیه میدن . تالار نمیخواد ...
    .
    .

    روز مادر رو به مامان گلم که برای من بهترین مامان دنیاست با همه وجودم تبریک میگم

    دوست دارم روزی برسه که با همه افتخار و وجد صدام کنه .

    خیلی دوست دارم .
    الهی وَ رَبی مَن لِی غَیرُکَ

  10. 5 کاربر برای این پست سودمند از atefe عزیز تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 3 123 آخرینآخرین

موضوعات مشابه

  1. (**** تبریک به مناسبت تولد اعضاء ****)
    توسط Mohammad.Reza در انجمن بخش عمومی
    پاسخ: 127
    آخرين نوشته: ۱۳۹۰-۰۳-۱۴, ۱۱:۱۳ قبل از ظهر
  2. برنامه های پیشنهادی آرنولد برای عضلات مختلف
    توسط Smt در انجمن مباحث مختلف در مورد برنامه های تمرینی
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: ۱۳۸۹-۰۹-۰۳, ۰۶:۴۱ بعد از ظهر
  3. محصولات جدید کمپانی های مختلف سراسر جهان
    توسط آقا تختی در انجمن مباحث مختلف در مورد مكمل ها
    پاسخ: 18
    آخرين نوشته: ۱۳۸۹-۰۸-۲۹, ۱۱:۵۴ بعد از ظهر
  4. روش تشخیص تیپ های مختلف بدنی
    توسط پویا در انجمن مباحث مختلف در مورد پرورش اندام
    پاسخ: 2
    آخرين نوشته: ۱۳۸۸-۰۱-۰۹, ۰۶:۰۸ بعد از ظهر

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •