سفارش تبلیغات

نمایش نتایج: از 1 به 5 از 160

موضوع: جملات زیبا و کوتاه

نمایش موضوع

پست قبلی پست قبلی   پست بعدی پست بعدی
  1. #6
    عضو پیشرفته exploit آواتار ها
    تاریخ عضویت
    خرداد ۱۳۸۸
    محل سکونت
    تهران-سيد خندان
    سن
    34
    نوشته ها
    703
    تشکر
    607
    2,521 بار در 708 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    بيدل :

    اي خوش آن عهدي كه در محراب چشم انتظار اشك ما هم گردشي چون سبحه زهاد داشت

    سيف الدين باخرزي :

    اي سوخته‌ي سوخته‌ي، سوختني عشق آمدني بُود، نه آموختني

    بيدل :

    اي نفس مايه! دكانداري هستي تا چند آسمان *** سلامت به تو نفروخته است

    بيدل :

    اي نهال گلشن عبرت به رعنايي مناز شمع، پستي مي‌كشد چندان كه قامت مي‌كشد

    لساني شيرازي :

    اي همنفسان آتشم، از من بگريزيد هر كس كه بُوَد دوست من، دشمنِ خويش است

    شيخ فيضي :

    اي همنفسان محفل ِ ما رفتيد، ولي نه از دل ِ ما

    ملاي رومي :

    اي هميشه حاجتِ ما را پناه بار ديگر، ما غلط كرديم راه

    بيدل :

    ايمن نتوان بود ز همواري ظالم در راستي، افزوني زخم است سنان را

    صائب تبريزي :

    اين تخم توبه‌اي كه تو در خاك كرده‌اي موقوفِ آبياريِ اشكِ ندامت است

    ابوسعيد ابوالخير :

    اين عالَم بي‌وفا كه من مي‌بينم نه ناز تو، نه نيازِ من مي‌ماند

    بيدل :

    اين قدر اشك به ديدار كه حيران گل كرد كه هزار آينه‌ام بر سر مژگان گل كرد

    مهديقلي هدايت :

    اينكه شمعِ تو، نمي‌گيرد فروغ از دروغ‌ست از دروغ‌ست از دروغ

    صائب تبريزي :

    اينكه گاهي ميزدم بر آب و آتش خويش را روشني در كارِ مردم بود، مقصودم چو شمع

    سيمين بهبهاني :

    اينكه هر سو مي‌كشم با خود، نپنداري تن‌ست گورِ گردان‌ست و، در او آرزوهاي من‌ست

    بيدل :

    با چنين دردي كه بايد زيست دور از دوستان به كه نپسندد قضا بر هيچ دشمن زندگي

    بيدل :

    با درشتان، ظالمان هم بر حساب عبرتند سنگ اگر مرد، است جاي شيشه سندان بشكند

    نجيب شيرازي :

    با دوستيت، دوستيِ غير محال است بي‌كسْ شود آن كس كه ترا داشته باشد

    غني كشميري :

    با سايه تو را نمي‌پسندم عشق‌ست و هزار، بدگماني

    بيدل :

    با شمع گفتم: از چه سرت مي‌دهي به باد؟ گفت: آن سري كه سجده ندارد چنين خوش است

    عبدالقادر بيدل :

    با هر كمال، اندكي آشفتگي خوش‌ست هرچند عقلِ كُل شده‌‌اي، بي‌جنون مباش

    بيدل :

    با همه نوميدي، اقبال سيه‌بختان رساست چون شب عصيان، ز مشتاقان صبح رحمتيم

    بيدل :

    باطن اين خلق كافر كيش با ظاهر مسنج جمله قرآن در كنارند و صنم در آستين

    بيدل :

    بايد از اقتضاي شوق بر سر غفلتم گريست از تو جدا چسان شوم؟ تا طلبم وصال تو

    غروري شيرازي :

    بايد كه، تو برنگردي از من برگشتنِ روزگار، سهل‌ست

    بيدل :

    بر بناي دهر از سيل قيامت نگذرد آنچه از روي عرقناك تو بر دلها گذشت

    خاقاني شرواني :

    بر ديده من خندي؟ كاينجا ز چه مي‌گِريد خندند بر آن ديده، كاينجا نشود گريان

    بيدل :

    بر رفيقان بيدل از مقصد چه سان آرم خبر؟ من كه خود را نيز تا آن جا رسم، گم مي‌كنم

    باقر تبريزي :

    بر زمين نتوان فكندن هر كه را برداشت عشق صورت منصور را، بردار مي‌بايد كشيد

    بيدل :

    بر صفاي دل زاهد اين قدر چه مي‌نازي؟ هر چه آينه گرديد باب خودفروشان شد

    بيدل :

    بر صفحه آتش زده عمر منازيد فرصت چقدر سبحه شمار است ببينيد

    عماد خراساني :

    بر ما گذشت نيك و بد، اما تو روزگار فكري به حال خويش كن، اين روزگار نيست

    ناشناس :

    بر مال و جمال خويشتن، غره مباش كآن را به شبي برند و، اين را به تبي

    بيدل :

    بر ندارد ننگ افسردن دل آزادگان شعله بيتاب ما را آرميدن مردن است

    بيدل :

    بر نيايد تا ابد از حيرت شكر نگاه هر كه، چون تصوير، بر نقاش چشمي وا كند

    ناشناس :

    بر نيايد، اين دو كار از هيچ فرد مردي از نامرد و، نامردي ز مرد

    بيدل :

    برق آفت لمعه در بي ضبطي اسرار داشت نعره منصور تا گردن فرازد دار داشت

    بيدل :

    بزم از دل گداخته لبريز مي‌شود مينا اگر نكنند ز سنگ مزار ما

    بيدل :

    بس كه در ميزان هستي سنگ قدرم بيش بود در عدم با كوه مي‌سنجند اعمال مرا

    بيدل :

    بس كه مردم دامن احسان زهم واچيده‌اند بيدل از خست كسي را سايه ديوار نيست

    بيدل :

    بسته‌ام چشم از خود و سير دو عالم مي‌كنم اين چه پرواز است؟ يا رب! در پر نگشوده‌ام

    اشرف :

    بسكه حرف حق كسي در دهر نتواند شنيد گيرد اول در اذان گفتن، مؤذن گوش را

    بيدل :

    بسمل ما بس كه از ذوق شهادت مي‌تپد تيغ قاتل مي‌شمارد فرصت تكبير را

    دقيقي مروزي :

    بعد مردن به تو معلوم شود رنج حيات رهرو آن لحظه بنالد، كه بمنزل برسد

    بيدل :

    بگذار تا ز خاك سيه سرمه‌اش كشند چشمي كه محو صنعت بيچون نمي‌شود

    علي اطهري كرماني :

    بگذار تا، به بينمش اكنون كه مي‌رود اي اشك از چه راهِ تماشا گرفته‌اي؟

    بيدل :

    به آستان تو عهد غبار من اين است كه گر سپهر شوم، جز به خاك ننشينم

    بيدل :

    به اين توفان ندانم در تمناي كه مي‌گريم كه سيل اشك من در قعر دريا راند ساحل را

    بيدل :

    به اين سستي كه مي‌بينم ز بخت نارسا بيدل كشد نقاش هم مشكل به دامان تو دست من

    ناشناس :

    به تمول نرسد، هر كه نشد اهل فساد تا كه دندان نخورد كِرم، مطلاّ نشود
    دست هایی که کمک میکنند بسیار مقدس تر از لبهایی هستند که دعا میکنند(کوروش بزرگ)
    آدمی ساخته افکار خویش است , فردا همان خواهد شد که امروز می اندیشد.


  2. 2 کاربر برای این پست سودمند از exploit عزیز تشکر کرده اند:


موضوعات مشابه

  1. پشتی زیبا بسازید!
    توسط sara65 در انجمن مباحث مختلف در مورد پرورش اندام
    پاسخ: 1
    آخرين نوشته: ۱۳۸۹-۰۶-۰۵, ۰۱:۴۰ بعد از ظهر
  2. داستانهای کوتاه
    توسط ARSHAM HEDAYAT در انجمن بخش عمومی
    پاسخ: 8
    آخرين نوشته: ۱۳۸۹-۰۴-۳۰, ۰۲:۵۹ قبل از ظهر
  3. پیام کوتاه های مربوط به عید نوروز
    توسط محمد حسینی در انجمن بخش عمومی
    پاسخ: 4
    آخرين نوشته: ۱۳۸۸-۱۲-۲۴, ۱۲:۳۶ بعد از ظهر
  4. مصاحبه ای کوتاه با علی تبریزی بعد از قهرمانیش
    توسط bodybuilder در انجمن اخبار بدنسازی ایران
    پاسخ: 14
    آخرين نوشته: ۱۳۸۸-۰۸-۱۸, ۰۷:۱۷ بعد از ظهر
  5. چند حاشیه کوتاه از مسابقات بندرعباس
    توسط bodybuilder در انجمن اخبار بدنسازی ایران
    پاسخ: 0
    آخرين نوشته: ۱۳۸۷-۱۲-۰۴, ۱۲:۱۸ قبل از ظهر

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •