PDA

توجه ! این یک نسخه آرشیو شده میباشد و در این حالت شما عکسی را مشاهده نمیکنید برای مشاهده کامل متن و عکسها بر روی لینک مقابل کلیک کنید : عيسي مسيح



milad faridnia
۱۳۸۷-۱۲-۰۴, ۰۹:۵۷ قبل از ظهر
چه کسانی شاهدان عینی واقعه هستند و چه اسناد و مدارکی ایمان مسیحیان مبنی بر مرگ و قیام عیسی مسیح از میان مردگان را تایید می کند؟علاوه بر سوالاتی که گهگاه در مجامع غیر مسیحی نسبت به اعتبار باورهای مسیحی طرح می شود, پرسش مطرح شده در بالا, که خلاصه وار به آن پاسخ می دهیم,پرسشی است که گاهاً ذهن مسیحیان را نیز به خود مشغول می کند. لازم به ذکر است که در این مقاله تنها, تلاش مابکارگیری ادلة کتابمقدسی دربارة وقایع مربوط به مرگ و قیام خداوند و سرور ما عیسی می باشد و کلام خدا را چون آفتابی که خود برهان روشنی بر آفتاب است بکار برده ایم, باید گفت که علاوه بر این براهین کتابمقدسی, اسناد باستانشناسی و دلایل فلسفی و کلامی بسیاری نیز این حقیقت را اثبات می کند که از حوصله بحث ما خارج است.در زیر به ذکر روایات شاهدان عینی و مدارک و دلایل مرگ و قیام مسیح که در کتاب مقدس ذکر گردیده است می پردازیم:


مرگ خداوند ما عیسی مسیح
اول : شاهدان عینی دال بر واقعیت مرگ مسیح
1- فرماندة رومی(یوز باشی ) و محافظین . انجیل متی 54:27 : چون فرماندة سربازان و نفراتش که مأمور نگهبانی از عیسی بودند ؛زمین لرزه و همة این رویدادها را مشاهده کردند،سخت هراسان شده گفتند :« براستی او پسر خدا بود »
2- تعداد بسیاری از زنان. مطابق با انجیل متی55:27 و56 «بسیاری از زنان نیز در آنجا حضور داشتند و از دور نظاره می کردند آنان از جلیل از پی عیسی روانه شده بودند تا او را خدمت کنند .در میان آنها مریم مجدلیه و مریم مادر یعقوب و یوسف و نیز مادر پسران زبدی بودند.»
3- یوسف رامه ای : مطابق با انجیل متی 27 : 57 - 61 می خوانیم« هنگام غروب ، مردی ثروتمند از اهالی رامه ،یوسف نام که خود شاگرد عیسی شده بود نزد پیلاتس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد . پیلاتس دستور داد به وی بدهند . یوسف جسد را برداشته، در کتانی پاک پیچید و در مقبره ای تازه که برای خود در صخره تراشیده بود ،نهاد و سنگی بزرگ جلوی دهانة مقبره غلتانید و رفت . مریم مجدلیه و آن مریم دیگر در آنجا مقابل مقبره نشسته بودند.»
4- پیلاتس حکمران رومی : مطابق با انجیل متی 58:27 می خوانیم « نزد پیلاتس رفت و پیکر عیسی را طلب کرد .پیلاتس دستور داد به وی بدهند.»
5- سران کاهنان و فریسیان : مطابق با انجیل متی62:27 -66 می خوانیم « روز بعد، که پس از روز تهیه بود سران کاهنان و فریسیان نزد پیلاتس گرد آمده؛ گفتند : « سرورا ! به یاد داریم که آن گمراه کننده وقتی زنده بود می گفت: "پس از سه روز برخواهم خاست" پس فرمان بده مقبره را تا روز سوم نگهبانی کنند ، مبادا شاگردان او آمده ، جسد را بدزدند و به مردم بگویند که او از مردگان برخاسته است که در آن صورت ،این فریب آخر از فریب اول بدتر خواهد بود . پیلاتس پاسخ داد :شما خود نگهبانان دارید بروید و آن را چنانکه صلاح می دانید حفاظت کنید . پس رفتند و سنگ مقبره را مهر و موم کردند و نگهبانانی در آنجا گذاشتند تا از مقبره حفاظت کنند.»
6- نگهبانان مقبره ای که در آن سرور ما عیسی مدفون شد. مطابق با انجیل متی 65:27 و 66 در این باره می خوانیم(رجوع شود به پاراگراف بالا)

دوم : اسناد و مدارک دال بر حقیقت مرگ خداوند ما عیسی مسیح
1- پردة هیکل که به دو پاره گشت. مطابق با انجیل متی 51:27 می خوانیم (در همان دم پردة محرابگاه از بالا تا پائین دو پاره شد . زمین لرزید و سنگها شکافته گردید)
2- پارچة کفن که خالی یافت شد. مطابق با انجیل متی 59:27 می خوانیم : « یوسف جسد را برداشته ،در کتانی پاک پیچید ...
3- قبر تازه که بطور خاص برای بدن خداوند ما عیسی پس از مرگش بر صلیب آماده شده بود و مطابق با انجیل متی 60:27 می خوانیم« و در مقبره ای تازه که برای خود در صخره تراشیده بود ،نهاد و سنگی بزرگ جلو دهانة مقبره غلتانید و رفت. »
4- سنگ بزرگ که در جلوی در مقبره غلتانیده شده بود . مطابق با انجیل متی 60:27 ( رجوع شود به پاراگراف بالا)
5- نیازی که به تشدید محافظت از قبر وجود داشت(گماردن نگهبان). مطابق انجیل متی 66:27 می خوانیم« پس رفتند و سنگ مقره را مهر و موم کردند و نگهبانانی در آنجا گماشتند تا از مقبره حفاظت کنند»
6- مهر و موم رومی که بر سنگ جلوی مقبره انجام گرفت. مطابق با انجیل متی 66:27 می خوانیم (رجوع شود به پاراگراف بالا)

رستاخیز خداوند ما عیسی مسیح
اول: شاهدان عینی قیام عیسی مسیح
1- فرشته خارج از مقبره: مطابق با انجیل متی 2:28-7 می خوانیم «ناگاه زمین لرزة شدیدی واقع شد زیرا فرشتة خداوند از آسمان نازل شد و به سوی مقبره رفت و سنگ را از برابر آن به کناری غلتانید و بر آن بنشست . چهرة آن فرشته همچون برق آسمان می درخشید و جامه اش چون برف سفید بود. نگهبانان از هراس دیدن او به لرزه افتاده چون مردگان شدند! آنگاه فرشته به زنان گفت :« هراسان مباشید! می دانم که در جستجوی عیسای مصلوب هستید. او اینجا نیست ،زیرا همان گونه که فرموده بود؛ برخاسته است بیایید و جایی را که او خوابیده بود, ببینید ؛ سپس بی درنگ بروید و به شاگردان او بگویید که : او از مردگان برخاسته است و پیش از شما به جلیل می رود و در آنجا او را خواهید دید : اینک به شما گفتم:»
2- نگهبانان مقبره : مطابق با انجیل متی 4:28 و11 می خوانیم :« نگهبانان از هراس دیدن او به لرزه افتاده چون مردگان شدند!.......هنگامی که زنان در راه بودند عده ای از نگهبانان به شهر رفته همة وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند.»
3- سران کاهنان : مطابق با انجیل متی28: 11-15 می خوانیم :«هنگامی که زنان در راه بودند عده ای از نگهبانان به شهر رفته همه وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند آنها نیز پس از دیدار و مشورت با مشایخ به سربازان وجه زیادی داده گفتند: باید به مردم بگویید که – شاگردان او شبانه آمده و هنگامی که ما در خواب بودیم جسد او را دزدیدند و اگر این خبر به گوش والی برسد ما خود او را راضی خواهیم کرد تا برای شما مشکلی ایجاد نشود پس آنها پول را گرفته و طبق آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند و این داستان تا به امروز در میان یهودیان شایع است .»
4- پطرس رسول : مطابق با انجیل یوحنا 6:20-7 می خوانیم :«پس شمعون پطرس نیز از پی او آمده و درون مقبره رفته دید که پارچه های کفن در آنجا هست اما دستمالی که گرد سر عیسی بسته بودند نه در کنار پارچه های کفن بلکه جداگانه تا شده و در جای دیگر گذاشته شده است.»
5- شاگرد دیگر : مطابق با انجیل یوحنا 8:20 می خوانیم :«پس آن شاگرد دیگر نیز که نخست به مقبره رسیده بود به درون آمد و دید و ایمان آورد.»
6- ظاهر شدن او به مریم مجدلیه : مطابق با انجیل یوحنا11:20 -18 میخوانیم که :«و اما مریم، بیرون نزدیک مقبره ایستاده بود و می گریست . او گریان خم شد تا به درون مقبره بنگرد آنگاه دو فرشته را دید که جامه های سفید بر تن داشتند و آنجا که پیکر عیسی نهاده شده بود یکی در جای سر و دیگری در جای پاهای اونشسته بودند آنها به او گفتند «ای زن چرا گریانی ؟»او پاسخ داد:«سرورم را برده اند و نمی دانم کجا گذاشته اند .»چون این را گفت برگشت و عیسی را آنجا ایستاده دید اما نشناخت.عیسی به او گفت :«ای زن چرا گریانی ؟ که را می جویی؟ » مریم به گمان اینکه باغبان است، گفت :«سرورم ، اگر تو او را برداشته ای, به من بگو کجا گذاشته ای تا بروم و او را برگیرم.»عیسی صدا زد :«مریم!» مریم روی به جانب او گرداند و به زبان عبرانیان گفت :«ربّونی ! »(یعنی استاد). عیسی به او گفت :«بر من میاویز، زیرا هنوز نزد پدر صعود نکرده ام . بلکه نزد برادرانم برو و به آنها بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما صعود می کنم.»مریم مجدلیه رفت و شاگردان را خبر داد که«خداوند را دیده ام »و آنچه به او گفته بود بدیشان باز گفت.»
7- ظاهر شدن او به زنان بسیار :مطابق با انجیل لوقا می خوانیم1:24 -10 «در سپیده دم روز اول هفته، زنان حنوطی را که فراهم کرده بودند با خود برداشتند و به مقبره رفتند اما دیدند سنگ جلوی مقبره به کناری غلتانیده شده است چون به مقبره داخل شدند بدن عیسای خداوند را نیافتند از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامه هایی درخشان در کنار ایشان ایستادند. زنان از ترس سرهای خود را به زیرافکندند اما آن دو مرد به ایشان گفتند :«چرا زنده را در میان مردگان می جویید؟ او اینجا نیست بلکه برخاسته است ! به یادآورید وقتی که در جلیل بودید به شما چه گفت. گفت که« پسر انسان باید به دست گناهکاران تسلیم شده بر صلیب کشیده شود و در روز سوم برخیزد .» آنگاه زنان سخنان او را به یاد آوردند چون از مقبره بازگشتند این همه را به آن یازده رسول و نیز به دیگران گفتند .زنان که این خبر را به رسولان دادند مریم مجدلیه؛ یوآنا؛ مریم مادر یعقوب؛ و زنان همراه ایشان بودند.»
8- ظاهر شدن او به پطرس رسول از قول (یازده رسول): «این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است،زیرا بر شمعون ظاهر شده است .»مطابق با انجیل لوقا24:34
9- ظاهر شدن او به دو تن از شاگردان(حواریون در راه عموآس): مطابق با انجیل لوقا 13:24- 33 می خوانیم« در همان روز دو تن از آنان به دهکده ای می رفتند عمائوس نام واقع در دو فرسنگی از اورشلیم. ایشان دربارة همه وقایعی که رخ داده بود با یکدیگر گفتگو می کردند. همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند عیسی خود نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد اما او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان گرفته شده بود از آنها پرسید «در راه درباره چه چیز گفتگو می کنید؟» آنها با چهره هایی اندوهگین خاموش ایستادند. آنگاه یکی از ایشان که کلئوپاس نام داشت در پاسخ گفت «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده بی خبری؟ پرسید «کدام واقعه؟» گفتند:« آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همه مردم کلام و اعمال پر قدرتی داشت. سران کاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند اما ما امید داشتیم او همان باشد که می بایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این؛ بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است. برخی از زنان نیز که در میان ما هستند ما را به حیرت افکندند آنان امروز صبح زود به مقبره رفتند اما پیکر او را نیافتند آنگاه آمده به ما گفتند فرشتگانی را در رویا دیده اند که به ایشان گفته اند او زنده است . برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همانگونه که زنان نقل کرده بودند یافتند اما او را ندیدند .» آنگاه به ایشان گفت:« ای بی خردان که دلی دیر فهم برای باور کردن گفته های انبیاء دارید! آیا نمی بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید ؟» سپس از موسی و همة انبیاء آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتب مقدس دربارة او گفته شده بود؛ برایشان توضیح داد.
چون به دهکده ای که مقصدشان بود نزدیک شدند عیسی وانمود کرد که می خواهد دورتر برود آنها اصرار کردند و گفتند :«با ما بمان زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.»پس داخل شد تا با ایشان بماند. چون با آنان بر سفره نشسته بود ، نان را برگرفت و شکر نمود ،پاره کرد و به ایشان داد . در همان هنگام چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، اما در دم از نظرشان ناپدید گشت. آنها از یکدیگر پرسیدند :« آیا هنگامی که در راه با ما سخن می گفت و کتب مقدس را برایمان تفسیر می کرد ،دل در درون ما نمی تپید؟» پس بی درنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گرد آمده
10- ظاهر شدن او به حواریون (شاگردان )در غیاب توما : مطابق با انجیل یوحنا 19:20 -24 می خوانیم
شامگاه همان روز که نخستین روز هفته بود آنگاه که شاگردان گرد هم بودند و درها از ترس یهودیان قفل بود عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت :«سلام بر شما»چون این را گفت دستها و پهلوی خود را به آنها نشان داد شاگردان با دیدن خداوند شادمان شدند عیسی باز به آنها گفت :«سلام بر شما !همانگونه که پدر مرا فرستاد ،من نیز شما را می فرستم .»چون این را گفت دمید و فرمود :«روح القدس را بیابید.اگر گناهان کسی را ببخشایید بر آنها بخشیده خواهد شد و اگر گناهان کسی را نا بخشوده بگذارید ، نابخشوده خواهد ماند.»هنگامی که عیسی آمد توما یکی از آن دوازده تن که دو قلو نیز خوانده می شد با ایشان نبود.»
11- ظاهر شدن او به شاگردان در حضور توما : مطابق با انجیل یوحنا 26:20- 29 می خوانیم.«پس از هشت روز شاگردان عیسی باز در خانه بودند و توما با آنها بود در آن حال که درها قفل بود عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت:« سلام بر شما »آنگاه به توما گفت :«انگشت خود را اینجا بگذار و دستهایم را ببین و دست خود را پیش آور و در سوراخ پهلویم بگذار و بی ایمان مباش بلکه ایمان داشته باش.» توما به او گفت «خداوند من و خدای من !» عیسی گفت :«آیا چون مرا دیدی ایمان آوردی؟ خوشا به حال آنانکه نادیده ایمان آورند.»
12- ظاهر شدن او به هفت نفر از شاگردان در کنار دریای تبریه: مطابق با انجیل یوحنا 1:21-23 می خوانیم:« پس از این وقایع ؛عیسی بار دیگر خود را در کنار دریاچة تبریه بر شاگردان نمایان ساخت او اینچنین نمایان گشت: روزی شمعون پطرس، تومای معروف به دوقلو ، نتنائیل از مردمان قانای جلیل، پسران زبدی و دو شاگرد دیگر با هم بودند. شمعون پطرس به آنها گفت :« من به صید ماهی می روم .»آنها گفتند «ما نیز با تو می آییم » پس بیرون رفته سوار قایق شدند اما در آن شب چیزی صید نکردند. سحرگاهان عیسی در کنار ساحل ایستاد اما شاگردان در نیافتند که عیسی است او به آنها گفت :« ای فرزندان جیزی برای خوردن ندارید؟» پاسخ دادند :«نه»گفت :« تور را به جانب راست قایق بیاندازید که خواهید یافت .» ایشان چنین کردند و از فراوانی ماهی قادر نبودند تور را به درون قایق بکشند. شاگردی که عیسی دوستش می داشت به پطرس گفت:« خداوند است » شمعون پطرس چون شنید که خداوند است ،در دم جامه خود را گرد خویش پیچید – زیرا آن را از تن به در آورده بود – و خود را به دریا افکند اما دیگر شاگردان با قایق آمدند در حالی که تور پر از ماهی را با خود می کشیدند زیرا فاصلة آنها با ساحل فقط دویست ذراع بود .
چون به ساحل رسیدند, دیدند آتشی با زغال افروخته است و ماهی بر آن نهاده شده و نان نیز هست عیسی به ایشان گفت :«از آن ماهیها نیز که هم اکنون گرفتید، بیاورید.» شمعون پطرس به درون قایق رفت و تور را به ساحل کشید. تور پر از ماهیهای بزرگ بود ، به تعداد صد و پنجاه و سه ماهی . و با اینکه شمار ماهیها بدین حد زیاد بود، تور پاره نشد . عیسی به ایشان گفت :« بیایید صبحانه بخورید » هیچیک از شاگردان جرئت نکرد از او بپرسد «تو کیستی؟» زیرا می دانستند که خداوند است .عیسی پیش آمده ، نان را بر گرفت و به آنها داد و نیز ماهی را . این سومین بار بود که عیسی پس از برخاستن از مردگان بر شاگردان خود نمایان می شد .
پس از صبحانه عیسی از شمعون پطرس پرسید :«ای شمعون پسر یونا آیا مرا بیش از اینها محبت می کنی ؟».او پاسخ داد :« بله سرورم تو می دانی که دوستت می دارم » عیسی به او گفت:« از بره های من مراقبت کن.» بار دوم عیسی از او پرسید :« ای شمعون پسر یونا آیا مرا محبت می کنی؟» پاسخ داد :«بله سرورم ؛ می دانی که دوستت می دارم .» عیسی گفت:« گوسفندان مرا شبانی کن .» بار سوم عیسی به او گفت :« ای شمعون پسر یونا ، آیا مرا دوست می داری ؟» پطرس از اینکه عیسی سه بار از او پرسید «آیا مرا دوست می داری » آزرده شد و پاسخ داد :« سرورم تو از همه چیز آگاهی،تو می دانی که دوستت می دارم.» عیسی گفت « از گوسفندان من مراقبت کن » آمین آمین به تو می گویم ، زمانی که جوانتر بودی کمر خویش بر می بستی و هر جا که می خواستی می رفتی؛ اما چون پیر شوی دستهایت را خواهی گشود و دیگری کمر تو را بر بسته ، به جایی که نمی خواهی خواهد برد.» عیسی با این سخن به چگونگی مرگی اشاره می کرد که پطرس با آن خدا را جلال می داد سپس عیسی به او گفت:«از پی من بیا»
آنگاه پطرس برگشت و دید آن شاگردی که عیسی دوستش می داشت از پی آنها می آید. او همان بود که در وقت شام بر سینه عیسی تکیه زده و از او پرسیده بود .«سرورم کیست که تو را تسلیم دشمن خواهد کرد؟» چون پطرس او را دید از عیسی پرسید :« سرور من پس او چه می شود ؟» عیسی به او گفت :« اگر بخواهم تا بازگشت من باقی بماند تو را چه؟ تو از پی من بیا!»پس این گمان در میان برادران شایع شد که آن شاگرد نخواهد مرد حال آنکه عیسی به پطرس نگفت که او نخواهد مرد بلکه گفت:«اگر بخواهم تا بازگشت من باقی بماند تو را چه؟
- ظاهر شدن او به بیش از 500 نفر از ایمانداران : مطابق با رسالة اول پولس رسول به قرنتیان 6:15 می خوانیم که:« پس از آن یک بار بر بیش از پانصد تن از برادران ظاهر شد که بسیاری از آنان هنوز زنده اند هرچند بعضی خفته اند »
14- ظاهر شدن او به یعقوب : مطابق با اول قرنتیان 7:15 می خوانیم:« سپس بر یعقوب ظاهر شد و بعد بر همة رسولان »
15- ظاهر شدن او به شاگردان در جلیل : مطابق با انجیل متی 16:28 – 20 می خوانیم:« آنگاه آن یازده شاگرد به جلیل بر کوهی که عیسی به ایشان فرموده بود رفتند . چون در آنجا عیسی را دیدند او را پرستش کردند اما بعضی شک کردند . آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :« تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است . پس بروید و همة قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر،پسر و روح القدس تعمید دهید و به آنان تعلیم دهید که هر آنچه به شما فرمان داده ام به جا آورند .اینک من هرروزه تا پایان این عصر با شما هستم.»
16- ظاهر شدنش به شاگردان قبل از صعود او به آسمان: بر طبق کتاب اعمال رسولان 3:1 – 12 می خوانیم که:« او پس ا ز رنج کشیدن خویشتن را بر آنان ظاهر ساخت و با دلایل بسیار ثابت کرد که زنده شده است . پس از مدت چهل روز بر آنان ظاهر می شد و دربارة پادشاهی خدا با ایشان سخن می گفت . یک بار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که:« اورشلیم را ترک مکنید بلکه منتظر آن وعده پدر باشید که از من شنیدید زیرا یحیی با آب تعمید می داد ، اما چند روزی بیش نخواهد گذشت که شما با روح القدس تعمید خواهید یافت .»
پس چون گرد هم آمده بودند از او پرسیدند:« خداوندا آیا در این زمان است که پادشاهی را به اسراییل باز خواهی گردانید؟»
عیسی پاسخ داد:« بر شما نیست که ایام و زمان هایی را که پدر در اختیار خود نگاه داشته است بدانید؛ اما چون روح القدس بر شما آید ، قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان ،شاهدان من خواهید بود .
عیسی پس از گفتن این سخنان ،در حالی که ایشان می نگریستند، به بالا برده شد و ابری او را از مقابل چشمان ایشان بر گرفت . هنگامی که می رفت و شاگردان به آسمان چشم دوخته بودند ؛ ناگاه دو مرد سفید پوش در کنارشان ایستادند و گفتند :« ای مردان جلیلی ،چرا ایستاده به آسمان دوخته اید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد ،باز خواهد آمد به همین گونه که دیدید به آسمان رفت.»
17- ظاهر شدن او به استیفان شهید در هنگام سنگسار کردنش: بر طبق اعمال رسولان 55:7 – 56 می خوانیم :« پس گفت :« هم اکنون آسمان را گشوده و پسر انسان را بر دست راست خدا ایستاده می بینم »
18- ظاهر شدن او بر شائول (پولس ) در راه دمشق: بر طبق اعمال 3:9 -6 می خوانیم :« طی سفر چون به دمشق نزدیک می شد؛ ناگاه نوری از آسمان بر گردش درخشید و او بر زمین افتاده صدایی شنید که خطاب به او می گفت :« شائول! شائول چرا مرا آزار می رسانی ؟» وی پاسخ داد «خداوندا تو کیستی؟» پاسخ آمد:« من آن عیسی هستم که تو بدو آزار می رسانی . حال برخیز و به شهر برو . در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید کنی.»
19- ظاهر شدن او بر حنانیا : بر طبق اعمال رسولان 10:9- 16 می خوانیم :« در دمشق شاگردی حنانیا نام می زیست . خداوند در رویا بر او ظاهر شد و گفت :«ای حنانیا !»
پاسخ داد:« بله خداوندا»
خداوند به او گفت:« برخیز و به کوچه ای که – راست- نام دارد؛برو و در خانة یهودا سراغ سولس تارسوسی را بگیر . او به دعا مشغول است و در رویا مردی را دیده ،حنانیا نام که می آید و بر او دست می گذارد تا بینا شود .»
حنانیا پاسخ داد :« خداوندا از بسیاری دربارة این مرد شنیده ام که بر مقدسان تو در اورشلیم آزار ها روا داشته است و در اینجا نیز از جانب سران کاهنان اختیار دارد تا هر که را که نام تو را می خواند؛ در بند نهد.» ولی خداوند به حنانیا گفت :« برو زیرا که این مرد ظرف برگزیدة من است تا نام مرا نزد غیر یهودیان و پادشاهانشان و قوم اسرائیل ببرد. من به او نشان خواهم داد که به خاطر نام من چه مشقتها باید بر خود هموار کند.»
20- ظاهر شدن او بر یوحنای رسول در جزیرة پطمس: بر طبق کتاب مکاشفه 10:1- 19 می خوانیم که:« در روز خداوند در روح شدم و صدایی بلند چون بانگ شیپور از پشت سر شنیدم که می گفت :« آنچه را که می بینی بر طوماری بنویس و به هفت کلیسای افسس؛ ازمیر، پرگاموم، تیاتیرا؛ ساردس؛ فیلادلفیه، و لائودکیه بفرست
پس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن می گوید و چون برگشتم هفت چراغدان طلا دیدم و در میان آن چراغدان ها یکی را دیدم که به پسر انسان می مانست . او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرین بر گرد سینه . سر و مویش چون پشم سفید بود به سفیدی برف و چشمانش چون آتش مشتعل بود . پاهایش چون برنج تافته بود در کوره گداخته و صدایش به غرش سیلابهای خروشان می مانست و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری بران و دو دم بیرون می آمد و چهره اش چونان خورشید بود دردرخشش کاملش .
چون او را دیدم همچون مرده پیش پاهایش افتادم؛ اما او دست راستش را بر من نهاد و گفت:« بیم مدار من اولم و من آخر و من آن که زنده اوست. مرده بودم اما اینک ببین که زنده جاویدم وکلیدهای مرگ و جهان مردگان در دست من است. پس آنچه دیده ای و آنچه اکنون است و آنچه از این پس خواهد شد همه را بنویس.»
دوم : اسناد و مدارک قیام مسیح
1- زمین لرزه شدید : در انجیل متی2:28 اینگونه می خوانیم : « ناگاه زمین لرزة شدیدی واقع شد ؛ زیرا فرشته خداوند از آسمان نازل شد و به سوی مقبره رفت و سنگ را از برابر آن به کناری غلتانید و بر آن بنشست.»
2- سنگ بزرگ جلوی مقبره که به عقب غلتانیده شد : در انجیل متی2:28 میخوانیم(رجوع شود به پاراگراف بالایی)
3- قبر خالی : بر طبق انجیل متی 6:28 -8 می خوانیم :« او اینجا نیست زیرا همانگونه که فرموده است برخاسته است ! بیایید و جایی را که او خوابیده بود ببینید، سپس بی درنگ بروید و به شاگردان او بگویید که:«او از مردگان برخاسته است و پیش از شما به جلیل می رود و در آنجا او را خواهید دید .اینک به شما گفتم،پس زنان با هراسی آمیخته به شادی عظیم ،بی درنگ از مقبره خارج شدند و به سوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند.»
4- پارچة کفن که آنجا نهاده شده بود : بر طبق انجیل یوحنا 5:20 -6 می خوانیم :« پس خم شده نگریست و دید که پارچه های کفن در آنجا هست اما درون مقبره نرفت پس شمعون پطرس نیز از پی او آمد و درون مقبره رفته ؛دید که پارچه های کفن در آنجا هست؛ »
5- دستمال دور سر که تا شده در آنجا باقی بود : بر طبق انجیل یوحنا 7:20 می خوانیم :« اما دستمالی که گرد سر عیسی بسته بودند نه در کنار پارچه های کفن ،بلکه جداگانه تا شده و در جایی دیگر گذاشته شده است .»
6- وجه پول(رشوه) : بر طبق انجیل متی11:28 -15 می خوانیم :« هنگامی که زنان در راه بودند ، عده ای از نگهبانان به شهر رفته همه وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند . آنها نیز پس از دیدار و مشورت با مشایخ به سربازان وجه زیادی داده، گفتند :« باید به مردم بگویید که شاگردان او شبانه آمدند و هنگامی که ما در خواب بودیم؛ جسد او را دزدیدند و اگر این خبر به گوش والی برسد؛ ما خود او را راضی خواهیم کرد تا برای شما مشکلی ایجاد نشود .» پس آنها پول را گرفتند و طبق آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند . و این داستان تا به امروز در میان یهودیان شایع است.»
همة موارد ذکر شده تا به حال شواهد و مدارک و اسناد کتاب مقدسی دربارة مرگ خداوند ما عیسی مسیح روی صلیب و مدفون شدن او در یک قبر تازه می باشند. او در مقبره ای تازه که قبلا کسی در آن قرار نگرفته بود, مدفون شد و درِ مقبره با سنگی عظیم مسدود گردید,که توسط رومیان مهر و موم گردید.
خداوند و سرور ما عیسی مسیح در روز سوم پس از مرگ و مدفون شدنش رستاخیز کرد .شاهدان عینی بسیاری پس از قیامش از مردگان و قبل از صعودش به آسمان او را ملاقات کردند.

قیام مسیح از زاویه ای متفاوت
شرح زندگی باشکوه شاگردان مسیح در رساندن پیغام انجیل خود دلیل محکمی بر حقانیت و اصالت پیغام انجیل است, شاگردان پیغام انجیل را تا اقصا نقاط جهان آن روز رساندند. هسته مرکزی پیغامی (کاریگما) که آنان حاضر به گذشتن از جان خویش برای آن شدند, چیزی نبود جز اعلان مرگ و قیام و صعود و خداوندی عیسی مسیح زنده.
چگونه ممکن است, عده ای که بنا بر گزارش اناجیل تا به لحظات مرگ و حتی تا پس از مرگ عیسی درک و شناخت عمیقی نسبت به پیغام عیسی نداشتند و در ترس ها و شکها و بی ایمانی بسر می بردند در فاصلة اندکی پس از مرگ مسیح, چنان متحول شدند که همه چیز خود را در راه اعلان خداوندی و حضور او بدهند. اگر مرگ و قیام عیسی تنها یک خیال پردازی بود آیا می توانست چنین نتیجة عملی شگفت انگیزی, آنهم به قیمت آوارگی, طردشدن, سنگسار شدن و وارونه مصلوب شدن را ببار بیاورد؟
حقیقت مرگ و قیام مسیح آنچنان مستند و حقیقی است که می توان از روی آن همة حقایق دیگر هستی را تبیین نمود. از آنجا که مرگ و قیام خداوند در حقانیت و الوهیت عیسی مسیح بعنوان شخصیت دوم تثلیث ریشه دارد, نه تنها در ذات و کنه خود مولد شک و لاادری گری نیست بلکه خود مرکز ثقل و لنگرگاه محکمی است که کشتی بزرگ اعتقادات و باورهای پایه ای دینی از جمله موضوع الوهیت را پابرجا و استوار نگاه می دارد. درست همچون این استدلال وارونه که : چون در زندگی انسانها رابطه ای بنام پدری وجود دارد, خدا تصمیم نگرفت تا با استفاده از این مفهوم خود را معرفی کند بلکه برعکس چون خدا در ذات خود پدر است, از این رو بر زمین رابطة پدری میان والد و مولود برقرار است. به همین شکل این مسیحیت نیست که باید برای جهانیان در پی اثبات مرگ و قیام عیسی مسیح از میان مردگان باشد, بلکه چون عیسی ناصری, مرد و قیام کرد, مفهوم خدا در شکلی عینی و ملموس آن تجربه شد و ارتباطش با خلقت و مسیحیت تعریف و تبیین گردید. بعبارت دیگر آنچه که جهان می پندارد که مسیحیت باید در پی اثباتش باشد خود حقیقتی است که هر چیز دیگری در این دنیا باید حقانیتش را با این واقعه بسنجد. به زبانی دیگر عیسی و قیام اوست که محور مختصات آفرینش است. مرگ و قیام عیسی مسیح نیست که مفعول لوله های آزمایشگاهی تاریخ و دنیای نسبی انسان باید باشد؛ بلکه این انسان است که توسط واقعة مرگ و قیام مسیح به نقد کشیده شده و مفعول خدا واقع می گردد.
زیباترین و کاملترین استدلال قیام مسیح را باید در عملکرد و رویکرد خود شاگردان جستجو کرد.
آنان در ابتدا خود در پی استدلال و برهانهای عینی و قابل لمس بودند تا واقعیت قیام مسیح را باور کنند, تا جاییکه مسیح به کرات بر آنان چه بطور خصوصی و چه در جمع و چه در راه (شاگردان عموآس) و بشکلهای گوناگون ظاهر شد, تا آنان را دربارة پذیرش این حقیقت مجاب کند. اما واقعیت زنده بودن مسیح آنقدر حقیقی و عینی بود که درست در نقطة تقاطع شک و یقین که اوج آن را در ملاقات توما با عیسی و نشان دادن سوراخ دستها و پاها و پهلوی مسیح می بینیم, بزرگترین اعتراف مسیحی برای اولین بار به بیانی بسیار رادیکال شکل گرفت و این اعتراف خود اولین اعترافنامة کلیسایی و مسیحی باید قلمداد شود:
خداوند من و خدای من
و از این پس این مسیح است که توما را ( انسان ) را به نقد و چالش می کشد و این توما( انسان) است که باید خود, ایمان خود و هویت خود را در برابر این خداوند مصلوب و قیام کرده اثبات کند.
« خوشابه حال آنانکه نادیده ایمان می آورند.»
پس از رستاخیز, این انسان است که باید بودن خود و جهان خویش را اثبات کند. دنیای نسبی خودساختة انسانها با فرهنگها, باورها و ایمانهای متفاوت بر حول محورهای مختصات نسبی انسانی دوران می کند حال آنکه واقعة صلیب و قیام مسیح, همه چیز را به مرکز مختصاتی مطلق و تغییر ناپذیر منتقل می سازد. مرکز مختصاتی که از ازل تا به ابد ثابت است و موقعیت همه چیز در آفرینش نسبت به آن سنجیده می گردد و هویت می یابد. صلیب و قیام مسیح مرکز مختصات مطلق آفرینش است.
فئودور داستایوفسکی داستان نویس و روانشناس بزرگ روس در سالهایی که در زندان بسر برد به زندانی فرستاده شده بود که هیچ کتابی به جز انجیل در آنجا وجود نداشت لذا ناچاراً به مطالعة انجیل پرداخت. گفته زیر که یکی از گفتارهای معروف او پس از این دوره است به زیبایی خط فکری حقیقت ایمان مسیحی را بیان می کند.
«بی شک چیزی زیباتر, عمیق تر و همدلانه تر از مسیح وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد و اگر روزی ثابت شود که مسیح وجود نداشته است و اگر کسی آن را به من ثابت کند بازهم من ماندن با مسیح را به ماندن با حقیقت ترجیح خواهم داد.» فئودور داستایوفسکی
باشد که ما نیز چون رسولان آنچنان از هیجان و عشق و باور به این خداوند مصلوب و قیام کرده برانگیخته شویم که جانهای خود را چون قربانی زنده به او تقدیم نماییم و زندگیمان این اعتراف را تکرار کند : خداوند من و خدای من.

شرح زندگی باشکوه شاگردان مسیح در رساندن پیغام انجیل خود دلیل محکمی بر حقانیت و اصالت پیغام انجیل است, شاگردان پیغام انجیل را تا اقصا نقاط جهان آن روز رساندند. هسته مرکزی پیغامی (کاریگما) که آنان حاضر به گذشتن از جان خویش برای آن شدند, چیزی نبود جز اعلان مرگ و قیام و صعود و خداوندی عیسی مسیح زنده.چگونه ممکن است, عده ای که بنا بر گزارش اناجیل تا به لحظات مرگ و حتی تا پس از مرگ عیسی درک و شناخت عمیقی نسبت به پیغام عیسی نداشتند و در ترس ها و شکها و بی ایمانی بسر می بردند در فاصلة اندکی پس از مرگ مسیح, چنان متحول شدند که همه چیز خود را در راه اعلان خداوندی و حضور او بدهند. اگر مرگ و قیام عیسی تنها یک خیال پردازی بود آیا می توانست چنین نتیجة عملی شگفت انگیزی, آنهم به قیمت آوارگی, طردشدن, سنگسار شدن و وارونه مصلوب شدن را ببار بیاورد؟حقیقت مرگ و قیام مسیح آنچنان مستند و حقیقی است که می توان از روی آن همة حقایق دیگر هستی را تبیین نمود. از آنجا که مرگ و قیام خداوند در حقانیت و الوهیت عیسی مسیح بعنوان شخصیت دوم تثلیث ریشه دارد, نه تنها در ذات و کنه خود مولد شک و لاادری گری نیست بلکه خود مرکز ثقل و لنگرگاه محکمی است که کشتی بزرگ اعتقادات و باورهای پایه ای دینی از جمله موضوع الوهیت را پابرجا و استوار نگاه می دارد. درست همچون این استدلال وارونه که : چون در زندگی انسانها رابطه ای بنام پدری وجود دارد, خدا تصمیم نگرفت تا با استفاده از این مفهوم خود را معرفی کند بلکه برعکس چون خدا در ذات خود پدر است, از این رو بر زمین رابطة پدری میان والد و مولود برقرار است. به همین شکل این مسیحیت نیست که باید برای جهانیان در پی اثبات مرگ و قیام عیسی مسیح از میان مردگان باشد, بلکه چون عیسی ناصری, مرد و قیام کرد, مفهوم خدا در شکلی عینی و ملموس آن تجربه شد و ارتباطش با خلقت و مسیحیت تعریف و تبیین گردید. بعبارت دیگر آنچه که جهان می پندارد که مسیحیت باید در پی اثباتش باشد خود حقیقتی است که هر چیز دیگری در این دنیا باید حقانیتش را با این واقعه بسنجد. به زبانی دیگر عیسی و قیام اوست که محور مختصات آفرینش است. مرگ و قیام عیسی مسیح نیست که مفعول لوله های آزمایشگاهی تاریخ و دنیای نسبی انسان باید باشد؛ بلکه این انسان است که توسط واقعة مرگ و قیام مسیح به نقد کشیده شده و مفعول خدا واقع می گردد. زیباترین و کاملترین استدلال قیام مسیح را باید در عملکرد و رویکرد خود شاگردان جستجو کرد.آنان در ابتدا خود در پی استدلال و برهانهای عینی و قابل لمس بودند تا واقعیت قیام مسیح را باور کنند, تا جاییکه مسیح به کرات بر آنان چه بطور خصوصی و چه در جمع و چه در راه (شاگردان عموآس) و بشکلهای گوناگون ظاهر شد, تا آنان را دربارة پذیرش این حقیقت مجاب کند. اما واقعیت زنده بودن مسیح آنقدر حقیقی و عینی بود که درست در که اوج آن را در ملاقات توما با عیسی و نشان دادن سوراخ دستها و پاها و پهلوی مسیح می بینیم, بزرگترین اعتراف مسیحی برای اولین بار به بیانی بسیار رادیکال شکل گرفت و این اعتراف خود اولین اعترافنامة کلیسایی و مسیحی باید قلمداد شود:و از این پس این مسیح است که توما را ( انسان ) را به نقد و چالش می کشد و این توما( انسان) است که باید خود, ایمان خود و هویت خود را در برابر این خداوند مصلوب و قیام کرده اثبات کند.« خوشابه حال آنانکه نادیده ایمان می آورند.»پس از رستاخیز, این انسان است که باید بودن خود و جهان خویش را اثبات کند. دنیای نسبی خودساختة انسانها با فرهنگها, باورها و ایمانهای متفاوت بر حول محورهای مختصات نسبی انسانی دوران می کند حال آنکه واقعة صلیب و قیام مسیح, همه چیز را به مرکز مختصاتی مطلق و تغییر ناپذیر منتقل می سازد. مرکز مختصاتی که از ازل تا به ابد ثابت است و موقعیت همه چیز در آفرینش نسبت به آن سنجیده می گردد و هویت می یابد. صلیب و قیام مسیح مرکز مختصات مطلق آفرینش است. فئودور داستایوفسکی داستان نویس و روانشناس بزرگ روس در سالهایی که در زندان بسر برد به زندانی فرستاده شده بود که هیچ کتابی به جز انجیل در آنجا وجود نداشت لذا ناچاراً به مطالعة انجیل پرداخت. گفته زیر که یکی از گفتارهای معروف او پس از این دوره است به زیبایی خط فکری حقیقت ایمان مسیحی را بیان می کند.«بی شک چیزی زیباتر, عمیق تر و همدلانه تر از مسیح وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد و اگر روزی ثابت شود که مسیح وجود نداشته است و اگر کسی آن را به من ثابت کند بازهم من ماندن با مسیح را به ماندن با حقیقت ترجیح خواهم داد.» فئودور داستایوفسکیباشد که ما نیز چون رسولان آنچنان از هیجان و عشق و باور به این خداوند مصلوب و قیام کرده برانگیخته شویم که جانهای خود را چون قربانی زنده به او تقدیم نماییم و زندگیمان این اعتراف را تکرار کند : خداوند من و خدای من
- فرشته خارج از مقبره: مطابق با انجیل متی 2:28-7 می خوانیم «ناگاه زمین لرزة شدیدی واقع شد زیرا فرشتة خداوند از آسمان نازل شد و به سوی مقبره رفت و سنگ را از برابر آن به کناری غلتانید و بر آن بنشست . چهرة آن فرشته همچون برق آسمان می درخشید و جامه اش چون برف سفید بود. نگهبانان از هراس دیدن او به لرزه افتاده چون مردگان شدند! آنگاه فرشته به زنان گفت :« هراسان مباشید! می دانم که در جستجوی عیسای مصلوب هستید. او اینجا نیست ،زیرا همان گونه که فرموده بود؛ برخاسته است بیایید و جایی را که او خوابیده بود, ببینید ؛ سپس بی درنگ بروید و به شاگردان او بگویید که : او از مردگان برخاسته است و پیش از شما به جلیل می رود و در آنجا او را خواهید دید : اینک به شما گفتم:»2- نگهبانان مقبره : مطابق با انجیل متی 4:28 و11 می خوانیم :« نگهبانان از هراس دیدن او به لرزه افتاده چون مردگان شدند!.......هنگامی که زنان در راه بودند عده ای از نگهبانان به شهر رفته همة وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند.»3- سران کاهنان : مطابق با انجیل متی28: 11-15 می خوانیم :«هنگامی که زنان در راه بودند عده ای از نگهبانان به شهر رفته همه وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند آنها نیز پس از دیدار و مشورت با مشایخ به سربازان وجه زیادی داده گفتند: باید به مردم بگویید که – شاگردان او شبانه آمده و هنگامی که ما در خواب بودیم جسد او را دزدیدند و اگر این خبر به گوش والی برسد ما خود او را راضی خواهیم کرد تا برای شما مشکلی ایجاد نشود پس آنها پول را گرفته و طبق آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند و این داستان تا به امروز در میان یهودیان شایع است .»4- پطرس رسول : مطابق با انجیل یوحنا 6:20-7 می خوانیم :«پس شمعون پطرس نیز از پی او آمده و درون مقبره رفته دید که پارچه های کفن در آنجا هست اما دستمالی که گرد سر عیسی بسته بودند نه در کنار پارچه های کفن بلکه جداگانه تا شده و در جای دیگر گذاشته شده است.»5- شاگرد دیگر : مطابق با انجیل یوحنا 8:20 می خوانیم :«پس آن شاگرد دیگر نیز که نخست به مقبره رسیده بود به درون آمد و دید و ایمان آورد.»6- ظاهر شدن او به مریم مجدلیه : مطابق با انجیل یوحنا11:20 -18 میخوانیم که :«و اما مریم، بیرون نزدیک مقبره ایستاده بود و می گریست . او گریان خم شد تا به درون مقبره بنگرد آنگاه دو فرشته را دید که جامه های سفید بر تن داشتند و آنجا که پیکر عیسی نهاده شده بود یکی در جای سر و دیگری در جای پاهای اونشسته بودند آنها به او گفتند «ای زن چرا گریانی ؟»او پاسخ داد:«سرورم را برده اند و نمی دانم کجا گذاشته اند .»چون این را گفت برگشت و عیسی را آنجا ایستاده دید اما نشناخت.عیسی به او گفت :«ای زن چرا گریانی ؟ که را می جویی؟ » مریم به گمان اینکه باغبان است، گفت :«سرورم ، اگر تو او را برداشته ای, به من بگو کجا گذاشته ای تا بروم و او را برگیرم.»عیسی صدا زد :«مریم!» مریم روی به جانب او گرداند و به زبان عبرانیان گفت :«ربّونی ! »(یعنی استاد). عیسی به او گفت :«بر من میاویز، زیرا هنوز نزد پدر صعود نکرده ام . بلکه نزد برادرانم برو و به آنها بگو که نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما صعود می کنم.»مریم مجدلیه رفت و شاگردان را خبر داد که«خداوند را دیده ام »و آنچه به او گفته بود بدیشان باز گفت.»7- ظاهر شدن او به زنان بسیار :مطابق با انجیل لوقا می خوانیم1:24 -10 «در سپیده دم روز اول هفته، زنان حنوطی را که فراهم کرده بودند با خود برداشتند و به مقبره رفتند اما دیدند سنگ جلوی مقبره به کناری غلتانیده شده است چون به مقبره داخل شدند بدن عیسای خداوند را نیافتند از این امر در حیرت بودند که ناگاه دو مرد با جامه هایی درخشان در کنار ایشان ایستادند. زنان از ترس سرهای خود را به زیرافکندند اما آن دو مرد به ایشان گفتند :«چرا زنده را در میان مردگان می جویید؟ او اینجا نیست بلکه برخاسته است ! به یادآورید وقتی که در جلیل بودید به شما چه گفت. گفت که« پسر انسان باید به دست گناهکاران تسلیم شده بر صلیب کشیده شود و در روز سوم برخیزد .» آنگاه زنان سخنان او را به یاد آوردند چون از مقبره بازگشتند این همه را به آن یازده رسول و نیز به دیگران گفتند .زنان که این خبر را به رسولان دادند مریم مجدلیه؛ یوآنا؛ مریم مادر یعقوب؛ و زنان همراه ایشان بودند.»8- ظاهر شدن او به پطرس رسول از قول (یازده رسول): «این حقیقت دارد که خداوند قیام کرده است،زیرا بر شمعون ظاهر شده است .»مطابق با انجیل لوقا24:34 9- ظاهر شدن او به دو تن از شاگردان(حواریون در راه عموآس): مطابق با انجیل لوقا 13:24- 33 می خوانیم« در همان روز دو تن از آنان به دهکده ای می رفتند عمائوس نام واقع در دو فرسنگی از اورشلیم. ایشان دربارة همه وقایعی که رخ داده بود با یکدیگر گفتگو می کردند. همچنان که سرگرم بحث و گفتگو بودند عیسی خود نزد آنها آمد و با ایشان همراه شد اما او را نشناختند زیرا قدرت تشخیص از ایشان گرفته شده بود از آنها پرسید «در راه درباره چه چیز گفتگو می کنید؟» آنها با چهره هایی اندوهگین خاموش ایستادند. آنگاه یکی از ایشان که کلئوپاس نام داشت در پاسخ گفت «آیا تو تنها شخص غریب در اورشلیمی که از آنچه در این روزها واقع شده بی خبری؟ پرسید «کدام واقعه؟» گفتند:« آنچه بر عیسای ناصری گذشت. او پیامبری بود که در پیشگاه خدا و نزد همه مردم کلام و اعمال پر قدرتی داشت. سران کاهنان و بزرگان ما او را سپردند تا به مرگ محکوم شود و بر صلیبش کشیدند اما ما امید داشتیم او همان باشد که می بایست اسرائیل را رهایی بخشد. افزون بر این؛ بواقع اکنون سه روز از این وقایع گذشته است. برخی از زنان نیز که در میان ما هستند ما را به حیرت افکندند آنان امروز صبح زود به مقبره رفتند اما پیکر او را نیافتند آنگاه آمده به ما گفتند فرشتگانی را در رویا دیده اند که به ایشان گفته اند او زنده است . برخی از دوستان ما به مقبره رفتند و اوضاع را همانگونه که زنان نقل کرده بودند یافتند اما او را ندیدند .» آنگاه به ایشان گفت:« ای بی خردان که دلی دیر فهم برای باور کردن گفته های انبیاء دارید! آیا نمی بایست مسیح این رنجها را ببیند و سپس به جلال خود درآید ؟» سپس از موسی و همة انبیاء آغاز کرد و آنچه را که در تمامی کتب مقدس دربارة او گفته شده بود؛ برایشان توضیح داد.چون به دهکده ای که مقصدشان بود نزدیک شدند عیسی وانمود کرد که می خواهد دورتر برود آنها اصرار کردند و گفتند :«با ما بمان زیرا چیزی به پایان روز نمانده و شب نزدیک است.»پس داخل شد تا با ایشان بماند. چون با آنان بر سفره نشسته بود ، نان را برگرفت و شکر نمود ،پاره کرد و به ایشان داد . در همان هنگام چشمان ایشان گشوده شد و او را شناختند، اما در دم از نظرشان ناپدید گشت. آنها از یکدیگر پرسیدند :« آیا هنگامی که در راه با ما سخن می گفت و کتب مقدس را برایمان تفسیر می کرد ،دل در درون ما نمی تپید؟» پس بی درنگ برخاستند و به اورشلیم بازگشتند آنجا آن یازده رسول را یافتند که با دوستان خود گرد آمده10- ظاهر شدن او به حواریون (شاگردان )در غیاب توما : مطابق با انجیل یوحنا 19:20 -24 می خوانیمشامگاه همان روز که نخستین روز هفته بود آنگاه که شاگردان گرد هم بودند و درها از ترس یهودیان قفل بود عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت :«سلام بر شما»چون این را گفت دستها و پهلوی خود را به آنها نشان داد شاگردان با دیدن خداوند شادمان شدند عیسی باز به آنها گفت :«سلام بر شما !همانگونه که پدر مرا فرستاد ،من نیز شما را می فرستم .»چون این را گفت دمید و فرمود :«روح القدس را بیابید.اگر گناهان کسی را ببخشایید بر آنها بخشیده خواهد شد و اگر گناهان کسی را نا بخشوده بگذارید ، نابخشوده خواهد ماند.»هنگامی که عیسی آمد توما یکی از آن دوازده تن که دو قلو نیز خوانده می شد با ایشان نبود.»11- ظاهر شدن او به شاگردان در حضور توما : مطابق با انجیل یوحنا 26:20- 29 می خوانیم.«پس از هشت روز شاگردان عیسی باز در خانه بودند و توما با آنها بود در آن حال که درها قفل بود عیسی آمد و در میان ایشان ایستاد و گفت:« سلام بر شما »آنگاه به توما گفت :«انگشت خود را اینجا بگذار و دستهایم را ببین و دست خود را پیش آور و در سوراخ پهلویم بگذار و بی ایمان مباش بلکه ایمان داشته باش.» توما به او گفت «خداوند من و خدای من !» عیسی گفت :«آیا چون مرا دیدی ایمان آوردی؟ خوشا به حال آنانکه نادیده ایمان آورند.»12- ظاهر شدن او به هفت نفر از شاگردان در کنار دریای تبریه: مطابق با انجیل یوحنا 1:21-23 می خوانیم:« پس از این وقایع ؛عیسی بار دیگر خود را در کنار دریاچة تبریه بر شاگردان نمایان ساخت او اینچنین نمایان گشت: روزی شمعون پطرس، تومای معروف به دوقلو ، نتنائیل از مردمان قانای جلیل، پسران زبدی و دو شاگرد دیگر با هم بودند. شمعون پطرس به آنها گفت :« من به صید ماهی می روم .»آنها گفتند «ما نیز با تو می آییم » پس بیرون رفته سوار قایق شدند اما در آن شب چیزی صید نکردند. سحرگاهان عیسی در کنار ساحل ایستاد اما شاگردان در نیافتند که عیسی است او به آنها گفت :« ای فرزندان جیزی برای خوردن ندارید؟» پاسخ دادند :«نه»گفت :« تور را به جانب راست قایق بیاندازید که خواهید یافت .» ایشان چنین کردند و از فراوانی ماهی قادر نبودند تور را به درون قایق بکشند. شاگردی که عیسی دوستش می داشت به پطرس گفت:« خداوند است » شمعون پطرس چون شنید که خداوند است ،در دم جامه خود را گرد خویش پیچید – زیرا آن را از تن به در آورده بود – و خود را به دریا افکند اما دیگر شاگردان با قایق آمدند در حالی که تور پر از ماهی را با خود می کشیدند زیرا فاصلة آنها با ساحل فقط دویست ذراع بود .چون به ساحل رسیدند, دیدند آتشی با زغال افروخته است و ماهی بر آن نهاده شده و نان نیز هست عیسی به ایشان گفت :«از آن ماهیها نیز که هم اکنون گرفتید، بیاورید.» شمعون پطرس به درون قایق رفت و تور را به ساحل کشید. تور پر از ماهیهای بزرگ بود ، به تعداد صد و پنجاه و سه ماهی . و با اینکه شمار ماهیها بدین حد زیاد بود، تور پاره نشد . عیسی به ایشان گفت :« بیایید صبحانه بخورید » هیچیک از شاگردان جرئت نکرد از او بپرسد «تو کیستی؟» زیرا می دانستند که خداوند است .عیسی پیش آمده ، نان را بر گرفت و به آنها داد و نیز ماهی را . این سومین بار بود که عیسی پس از برخاستن از مردگان بر شاگردان خود نمایان می شد .پس از صبحانه عیسی از شمعون پطرس پرسید :«ای شمعون پسر یونا آیا مرا بیش از اینها محبت می کنی ؟».او پاسخ داد :« بله سرورم تو می دانی که دوستت می دارم » عیسی به او گفت:« از بره های من مراقبت کن.» بار دوم عیسی از او پرسید :« ای شمعون پسر یونا آیا مرا محبت می کنی؟» پاسخ داد :«بله سرورم ؛ می دانی که دوستت می دارم .» عیسی گفت:« گوسفندان مرا شبانی کن .» بار سوم عیسی به او گفت :« ای شمعون پسر یونا ، آیا مرا دوست می داری ؟» پطرس از اینکه عیسی سه بار از او پرسید «آیا مرا دوست می داری » آزرده شد و پاسخ داد :« سرورم تو از همه چیز آگاهی،تو می دانی که دوستت می دارم.» عیسی گفت « از گوسفندان من مراقبت کن » آمین آمین به تو می گویم ، زمانی که جوانتر بودی کمر خویش بر می بستی و هر جا که می خواستی می رفتی؛ اما چون پیر شوی دستهایت را خواهی گشود و دیگری کمر تو را بر بسته ، به جایی که نمی خواهی خواهد برد.» عیسی با این سخن به چگونگی مرگی اشاره می کرد که پطرس با آن خدا را جلال می داد سپس عیسی به او گفت:«از پی من بیا»آنگاه پطرس برگشت و دید آن شاگردی که عیسی دوستش می داشت از پی آنها می آید. او همان بود که در وقت شام بر سینه عیسی تکیه زده و از او پرسیده بود .«سرورم کیست که تو را تسلیم دشمن خواهد کرد؟» چون پطرس او را دید از عیسی پرسید :« سرور من پس او چه می شود ؟» عیسی به او گفت :« اگر بخواهم تا بازگشت من باقی بماند تو را چه؟ تو از پی من بیا!»پس این گمان در میان برادران شایع شد که آن شاگرد نخواهد مرد حال آنکه عیسی به پطرس نگفت که او نخواهد مرد بلکه گفت:«اگر بخواهم تا بازگشت من باقی بماند تو را چه؟» 13- ظاهر شدن او به بیش از 500 نفر از ایمانداران : مطابق با رسالة اول پولس رسول به قرنتیان 6:15 می خوانیم که:« پس از آن یک بار بر بیش از پانصد تن از برادران ظاهر شد که بسیاری از آنان هنوز زنده اند هرچند بعضی خفته اند »14- ظاهر شدن او به یعقوب : مطابق با اول قرنتیان 7:15 می خوانیم:« سپس بر یعقوب ظاهر شد و بعد بر همة رسولان »15- ظاهر شدن او به شاگردان در جلیل : مطابق با انجیل متی 16:28 – 20 می خوانیم:« آنگاه آن یازده شاگرد به جلیل بر کوهی که عیسی به ایشان فرموده بود رفتند . چون در آنجا عیسی را دیدند او را پرستش کردند اما بعضی شک کردند . آنگاه عیسی نزدیک آمد و به ایشان فرمود :« تمامی قدرت در آسمان و بر زمین به من سپرده شده است . پس بروید و همة قومها را شاگرد سازید و ایشان را به نام پدر،پسر و روح القدس تعمید دهید و به آنان تعلیم دهید که هر آنچه به شما فرمان داده ام به جا آورند .اینک من هرروزه تا پایان این عصر با شما هستم.»16- ظاهر شدنش به شاگردان قبل از صعود او به آسمان: بر طبق کتاب اعمال رسولان 3:1 – 12 می خوانیم که:« او پس ا ز رنج کشیدن خویشتن را بر آنان ظاهر ساخت و با دلایل بسیار ثابت کرد که زنده شده است . پس از مدت چهل روز بر آنان ظاهر می شد و دربارة پادشاهی خدا با ایشان سخن می گفت . یک بار در حین صرف غذا بدیشان امر فرمود که:« اورشلیم را ترک مکنید بلکه منتظر آن وعده پدر باشید که از من شنیدید زیرا یحیی با آب تعمید می داد ، اما چند روزی بیش نخواهد گذشت که شما با روح القدس تعمید خواهید یافت .»پس چون گرد هم آمده بودند از او پرسیدند:« خداوندا آیا در این زمان است که پادشاهی را به اسراییل باز خواهی گردانید؟»عیسی پاسخ داد:« بر شما نیست که ایام و زمان هایی را که پدر در اختیار خود نگاه داشته است بدانید؛ اما چون روح القدس بر شما آید ، قدرت خواهید یافت و در اورشلیم و تمامی یهودیه و سامره و تا دورترین نقاط جهان ،شاهدان من خواهید بود .عیسی پس از گفتن این سخنان ،در حالی که ایشان می نگریستند، به بالا برده شد و ابری او را از مقابل چشمان ایشان بر گرفت . هنگامی که می رفت و شاگردان به آسمان چشم دوخته بودند ؛ ناگاه دو مرد سفید پوش در کنارشان ایستادند و گفتند :« ای مردان جلیلی ،چرا ایستاده به آسمان دوخته اید؟ همین عیسی که از میان شما به آسمان برده شد ،باز خواهد آمد به همین گونه که دیدید به آسمان رفت.»17- ظاهر شدن او به استیفان شهید در هنگام سنگسار کردنش: بر طبق اعمال رسولان 55:7 – 56 می خوانیم :« پس گفت :« هم اکنون آسمان را گشوده و پسر انسان را بر دست راست خدا ایستاده می بینم »18- ظاهر شدن او بر شائول (پولس ) در راه دمشق: بر طبق اعمال 3:9 -6 می خوانیم :« طی سفر چون به دمشق نزدیک می شد؛ ناگاه نوری از آسمان بر گردش درخشید و او بر زمین افتاده صدایی شنید که خطاب به او می گفت :« شائول! شائول چرا مرا آزار می رسانی ؟» وی پاسخ داد «خداوندا تو کیستی؟» پاسخ آمد:« من آن عیسی هستم که تو بدو آزار می رسانی . حال برخیز و به شهر برو . در آنجا به تو گفته خواهد شد که چه باید کنی.»19- ظاهر شدن او بر حنانیا : بر طبق اعمال رسولان 10:9- 16 می خوانیم :« در دمشق شاگردی حنانیا نام می زیست . خداوند در رویا بر او ظاهر شد و گفت :«ای حنانیا !»پاسخ داد:« بله خداوندا»خداوند به او گفت:« برخیز و به کوچه ای که – راست- نام دارد؛برو و در خانة یهودا سراغ سولس تارسوسی را بگیر . او به دعا مشغول است و در رویا مردی را دیده ،حنانیا نام که می آید و بر او دست می گذارد تا بینا شود .»حنانیا پاسخ داد :« خداوندا از بسیاری دربارة این مرد شنیده ام که بر مقدسان تو در اورشلیم آزار ها روا داشته است و در اینجا نیز از جانب سران کاهنان اختیار دارد تا هر که را که نام تو را می خواند؛ در بند نهد.» ولی خداوند به حنانیا گفت :« برو زیرا که این مرد ظرف برگزیدة من است تا نام مرا نزد غیر یهودیان و پادشاهانشان و قوم اسرائیل ببرد. من به او نشان خواهم داد که به خاطر نام من چه مشقتها باید بر خود هموار کند.»20- ظاهر شدن او بر یوحنای رسول در جزیرة پطمس: بر طبق کتاب مکاشفه 10:1- 19 می خوانیم که:« در روز خداوند در روح شدم و صدایی بلند چون بانگ شیپور از پشت سر شنیدم که می گفت :« آنچه را که می بینی بر طوماری بنویس و به هفت کلیسای افسس؛ ازمیر، پرگاموم، تیاتیرا؛ ساردس؛ فیلادلفیه، و لائودکیه بفرستپس رو به عقب برگردانیدم تا ببینم آن چه صدایی است که با من سخن می گوید و چون برگشتم هفت چراغدان طلا دیدم و در میان آن چراغدان ها یکی را دیدم که به پسر انسان می مانست . او ردایی بلند بر تن داشت و شالی زرین بر گرد سینه . سر و مویش چون پشم سفید بود به سفیدی برف و چشمانش چون آتش مشتعل بود . پاهایش چون برنج تافته بود در کوره گداخته و صدایش به غرش سیلابهای خروشان می مانست و در دست راستش هفت ستاره داشت و از دهانش شمشیری بران و دو دم بیرون می آمد و چهره اش چونان خورشید بود دردرخشش کاملش .چون او را دیدم همچون مرده پیش پاهایش افتادم؛ اما او دست راستش را بر من نهاد و گفت:« بیم مدار من اولم و من آخر و من آن که زنده اوست. مرده بودم اما اینک ببین که زنده جاویدم وکلیدهای مرگ و جهان مردگان در دست من است. پس آنچه دیده ای و آنچه اکنون است و آنچه از این پس خواهد شد همه را بنویس.»1- زمین لرزه شدید : در انجیل متی2:28 اینگونه می خوانیم : « ناگاه زمین لرزة شدیدی واقع شد ؛ زیرا فرشته خداوند از آسمان نازل شد و به سوی مقبره رفت و سنگ را از برابر آن به کناری غلتانید و بر آن بنشست.»2- سنگ بزرگ جلوی مقبره که به عقب غلتانیده شد : در انجیل متی2:28 میخوانیم(رجوع شود به پاراگراف بالایی)3- قبر خالی : بر طبق انجیل متی 6:28 -8 می خوانیم :« او اینجا نیست زیرا همانگونه که فرموده است برخاسته است ! بیایید و جایی را که او خوابیده بود ببینید، سپس بی درنگ بروید و به شاگردان او بگویید که:«او از مردگان برخاسته است و پیش از شما به جلیل می رود و در آنجا او را خواهید دید .اینک به شما گفتم،پس زنان با هراسی آمیخته به شادی عظیم ،بی درنگ از مقبره خارج شدند و به سوی شاگردان شتافتند تا این واقعه را به آنان خبر دهند.»4- پارچة کفن که آنجا نهاده شده بود : بر طبق انجیل یوحنا 5:20 -6 می خوانیم :« پس خم شده نگریست و دید که پارچه های کفن در آنجا هست اما درون مقبره نرفت پس شمعون پطرس نیز از پی او آمد و درون مقبره رفته ؛دید که پارچه های کفن در آنجا هست؛ »5- دستمال دور سر که تا شده در آنجا باقی بود : بر طبق انجیل یوحنا 7:20 می خوانیم :« اما دستمالی که گرد سر عیسی بسته بودند نه در کنار پارچه های کفن ،بلکه جداگانه تا شده و در جایی دیگر گذاشته شده است .»6- وجه پول(رشوه) : بر طبق انجیل متی11:28 -15 می خوانیم :« هنگامی که زنان در راه بودند ، عده ای از نگهبانان به شهر رفته همه وقایع را به سران کاهنان گزارش دادند . آنها نیز پس از دیدار و مشورت با مشایخ به سربازان وجه زیادی داده، گفتند :« باید به مردم بگویید که شاگردان او شبانه آمدند و هنگامی که ما در خواب بودیم؛ جسد او را دزدیدند و اگر این خبر به گوش والی برسد؛ ما خود او را راضی خواهیم کرد تا برای شما مشکلی ایجاد نشود .» پس آنها پول را گرفتند و طبق آنچه به آنها گفته شده بود عمل کردند . و این داستان تا به امروز در میان یهودیان شایع است.»همة موارد ذکر شده تا به حال شواهد و مدارک و اسناد کتاب مقدسی دربارة مرگ خداوند ما عیسی مسیح روی صلیب و مدفون شدن او در یک قبر تازه می باشند. او در مقبره ای تازه که قبلا کسی در آن قرار نگرفته بود, مدفون شد و درِ مقبره با سنگی عظیم مسدود گردید,که توسط رومیان مهر و موم گردید.خداوند و سرور ما عیسی مسیح در روز سوم پس از مرگ و مدفون شدنش رستاخیز کرد .شاهدان عینی بسیاری پس از قیامش از مردگان و قبل از صعودش به آسمان او را ملاقات کردند. شرح زندگی باشکوه شاگردان مسیح در رساندن پیغام انجیل خود دلیل محکمی بر حقانیت و اصالت پیغام انجیل است, شاگردان پیغام انجیل را تا اقصا نقاط جهان آن روز رساندند. هسته مرکزی پیغامی (کاریگما) که آنان حاضر به گذشتن از جان خویش برای آن شدند, چیزی نبود جز اعلان مرگ و قیام و صعود و خداوندی عیسی مسیح زنده.چگونه ممکن است, عده ای که بنا بر گزارش اناجیل تا به لحظات مرگ و حتی تا پس از مرگ عیسی درک و شناخت عمیقی نسبت به پیغام عیسی نداشتند و در ترس ها و شکها و بی ایمانی بسر می بردند در فاصلة اندکی پس از مرگ مسیح, چنان متحول شدند که همه چیز خود را در راه اعلان خداوندی و حضور او بدهند. اگر مرگ و قیام عیسی تنها یک خیال پردازی بود آیا می توانست چنین نتیجة عملی شگفت انگیزی, آنهم به قیمت آوارگی, طردشدن, سنگسار شدن و وارونه مصلوب شدن را ببار بیاورد؟حقیقت مرگ و قیام مسیح آنچنان مستند و حقیقی است که می توان از روی آن همة حقایق دیگر هستی را تبیین نمود. از آنجا که مرگ و قیام خداوند در حقانیت و الوهیت عیسی مسیح بعنوان شخصیت دوم تثلیث ریشه دارد, نه تنها در ذات و کنه خود مولد شک و لاادری گری نیست بلکه خود مرکز ثقل و لنگرگاه محکمی است که کشتی بزرگ اعتقادات و باورهای پایه ای دینی از جمله موضوع الوهیت را پابرجا و استوار نگاه می دارد. درست همچون این استدلال وارونه که : چون در زندگی انسانها رابطه ای بنام پدری وجود دارد, خدا تصمیم نگرفت تا با استفاده از این مفهوم خود را معرفی کند بلکه برعکس چون خدا در ذات خود پدر است, از این رو بر زمین رابطة پدری میان والد و مولود برقرار است. به همین شکل این مسیحیت نیست که باید برای جهانیان در پی اثبات مرگ و قیام عیسی مسیح از میان مردگان باشد, بلکه چون عیسی ناصری, مرد و قیام کرد, مفهوم خدا در شکلی عینی و ملموس آن تجربه شد و ارتباطش با خلقت و مسیحیت تعریف و تبیین گردید. بعبارت دیگر آنچه که جهان می پندارد که مسیحیت باید در پی اثباتش باشد خود حقیقتی است که هر چیز دیگری در این دنیا باید حقانیتش را با این واقعه بسنجد. به زبانی دیگر عیسی و قیام اوست که محور مختصات آفرینش است. مرگ و قیام عیسی مسیح نیست که مفعول لوله های آزمایشگاهی تاریخ و دنیای نسبی انسان باید باشد؛ بلکه این انسان است که توسط واقعة مرگ و قیام مسیح به نقد کشیده شده و مفعول خدا واقع می گردد. زیباترین و کاملترین استدلال قیام مسیح را باید در عملکرد و رویکرد خود شاگردان جستجو کرد.آنان در ابتدا خود در پی استدلال و برهانهای عینی و قابل لمس بودند تا واقعیت قیام مسیح را باور کنند, تا جاییکه مسیح به کرات بر آنان چه بطور خصوصی و چه در جمع و چه در راه (شاگردان عموآس) و بشکلهای گوناگون ظاهر شد, تا آنان را دربارة پذیرش این حقیقت مجاب کند. اما واقعیت زنده بودن مسیح آنقدر حقیقی و عینی بود که درست در که اوج آن را در ملاقات توما با عیسی و نشان دادن سوراخ دستها و پاها و پهلوی مسیح می بینیم, بزرگترین اعتراف مسیحی برای اولین بار به بیانی بسیار رادیکال شکل گرفت و این اعتراف خود اولین اعترافنامة کلیسایی و مسیحی باید قلمداد شود:و از این پس این مسیح است که توما را ( انسان ) را به نقد و چالش می کشد و این توما( انسان) است که باید خود, ایمان خود و هویت خود را در برابر این خداوند مصلوب و قیام کرده اثبات کند.« خوشابه حال آنانکه نادیده ایمان می آورند.»پس از رستاخیز, این انسان است که باید بودن خود و جهان خویش را اثبات کند. دنیای نسبی خودساختة انسانها با فرهنگها, باورها و ایمانهای متفاوت بر حول محورهای مختصات نسبی انسانی دوران می کند حال آنکه واقعة صلیب و قیام مسیح, همه چیز را به مرکز مختصاتی مطلق و تغییر ناپذیر منتقل می سازد. مرکز مختصاتی که از ازل تا به ابد ثابت است و موقعیت همه چیز در آفرینش نسبت به آن سنجیده می گردد و هویت می یابد. صلیب و قیام مسیح مرکز مختصات مطلق آفرینش است. فئودور داستایوفسکی داستان نویس و روانشناس بزرگ روس در سالهایی که در زندان بسر برد به زندانی فرستاده شده بود که هیچ کتابی به جز انجیل در آنجا وجود نداشت لذا ناچاراً به مطالعة انجیل پرداخت. گفته زیر که یکی از گفتارهای معروف او پس از این دوره است به زیبایی خط فکری حقیقت ایمان مسیحی را بیان می کند.«بی شک چیزی زیباتر, عمیق تر و همدلانه تر از مسیح وجود ندارد و نمی تواند وجود داشته باشد و اگر روزی ثابت شود که مسیح وجود نداشته است و اگر کسی آن را به من ثابت کند بازهم من ماندن با مسیح را به ماندن با حقیقت ترجیح خواهم داد.» فئودور داستایوفسکیباشد که ما نیز چون رسولان آنچنان از هیجان و عشق و باور به این خداوند مصلوب و قیام کرده برانگیخته شویم که جانهای خود را چون قربانی زنده به او تقدیم نماییم و زندگیمان این اعتراف را تکرار کند : خداوند من و خدای من