آقا يادش بخير عجب دوراني بود بخدا
من اموزشيم افتادم تبريز؛ نيرو زميني سپاه هم بودم. اقا تو اين 3 ماه شدم مثل اسكلت
از بخت بدم وقتي مارو اومدن تقسيم كنن خدمتم هم افتاد همونجا. بخدا قسم مثل زن گريه ميكردم
اما وقتي وظيفه شدم اوضاع فرق كرد. به پست و مقام خوبي رسيدم. شدم مسئول غذاخوري پادگان
خب براي يه بدنساز شيكمو چه چيزي جذاب تر از غذا ميتونه باشه؟؟
خلاصه دو سه ماهي گذشت و يكم چاق شدم تا اينكه تو پادگان به دستور فرمانده اومدن باشگاهي رو كه سالها بسته بود رو راه انداختن. اقا همون روز من رفتم اونجا و ثبتنام كردم و بقيه سربازها هم كم و بيش اومدن
يه تشك كشتي بود و ميز بالا سينه و پرس و دمبل هاي زنگ زده و وزنه هاي بدتر از اون
نكته مهم ماجراي عضله سازيه من اين بود كه تو اين باشگاه متروكه دمبل زير 60 كيلو موجود نبود
و صفحه هاش هم فقط 20 كيلوئي بود
حالا حساب كنيد من مثلا ميخوام جلو بازو با دمبل بزنم!!!!!!!!!!!!!!!!!!
خلاصه سرتون رو درد نيارم فقط بگم پيرم درومد تا ميخواستم يه ركورد به وزنه هام اضافه كنم
و فقط ميتونستم حركات مادر رو انجام بدم كه خودش خيلي موثر بود چون تجهيزاتي نداشت
بعد از 100 روز ممارست و تمرين و خوراك وحشتناك شدم 107 كيلو واومدم مرخصي
مادرم زد تو سرش گفت كه چه حيووني نيشت زده كه اينطوري باد كردي
خلاصه توضيح دادم كه ورزش و غذاي خوب و زياد باعث شده كه اينطوري حجيم بشم
اما متاسفانه زود گذشت اون دوران .....خوب هواي خوبي داشت تبريز كلا اب و هواش بمن ميساخت
اما وقتي خدمتم تموم شد روز بروز هم حجمم كم ميشد هم ديگه انگيزه نداشتم واسه تمرين
خودمم نميدونم چرا
خب دوستان شماهم از دوران خدمتتون تعريف كنيد