سفارش تبلیغات

صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین
نمایش نتایج: از 1 به 5 از 8

موضوع: بهنود شجاعی اعدام شد.

  1. #1
    عضو پیشرفته navid_a آواتار ها
    تاریخ عضویت
    شهریور ۱۳۸۸
    محل سکونت
    كرمان
    نوشته ها
    616
    حالت من
    Khoonsard
    تشکر
    5,954
    2,992 بار در 606 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض بهنود شجاعی اعدام شد.

    بهنود شجاعی اعدام شد





    • بهنود شجاعی نوجوانی که در سن 17 ساله‌گی مرتکب قتل شده بود ساعت 5 بامداد امروز در زندان اوین اعدام شد

      به گزارش خبرنگار هرانا در حدود ساعت 2:30 دقیقه‌ی بامداد روز یک‌شنبه جمعی بیش‌ از 200 نفر از فعالین حقوق‌بشر و فعالین زن، مادران صلح و دانش‌جویان و هنرمندان با حضور در کنار وکلا و خانواده‌ی بهنود شجاعی در مقابل اوین آخرین تلاش ها جهت جلوگیری از اعدام بهنود شجاعی را انجام دادند که در این بین تمامی اعضای خانواده به جز مادر مقتول حاضر به رضایت شدند ، اما با عدم رضایت مادر مقتول بهنود شجاعی اعدام شد.

      عبداللهی کارمند دفتر یونیسف، حامدا بهداد هنرمند مشهور و پروین فهیمی مادر سهراب اعرابی از کسانی بودند که برای نجات این جوان تلاش کردند.

      بهنود شجاعی که متولد ۱۳۶۷ است، روز سی‌اُم مردادماه سال ۱۳۸۴ به اتهام قتل در یک نزاع دسته‌جمعی بازداشت و به کانون اصلاح و تربیت تهران منتقل شد.

      این نوجوان در ۲۶ بهمن ۱۳۸۴ از سوی شعبه ۷۴ دادگاه کیفری استان تهران محکوم به اعدام شد و حکم اعدام وی به تأیید شعبه ۳۳ دیوان عالی کشور نیز رسیده بود

      بهنود شجاعی پیش از این 5 بار جهت اجرای حکم به زندان اوین منتقل و هر بار با فشارهای بین المللی جهت توقف حکم از اعدام رهایی یافته بود .

  2. 4 کاربر برای این پست سودمند از navid_a عزیز تشکر کرده اند:


  3. #2
    عضو پیشرفته navid_a آواتار ها
    تاریخ عضویت
    شهریور ۱۳۸۸
    محل سکونت
    كرمان
    نوشته ها
    616
    حالت من
    Khoonsard
    تشکر
    5,954
    2,992 بار در 606 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    واقعا متاسفم برايه اون پدر مادري كه چارپه از زيره پايه بهنود كشيدند....

    اينم عكسشه

  4. 3 کاربر برای این پست سودمند از navid_a عزیز تشکر کرده اند:


  5. #3
    عضو پیشرفته navid_a آواتار ها
    تاریخ عضویت
    شهریور ۱۳۸۸
    محل سکونت
    كرمان
    نوشته ها
    616
    حالت من
    Khoonsard
    تشکر
    5,954
    2,992 بار در 606 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    اخرین لحظات زندگی بهنود در اتاق اعدام از زبان وکیلش



    منتظر بودم تا زمان بگذرد و به درب زندان اوین روم حدود ساعت ۲:۳۰ دقیقه با کوهیار قرار گذاشتم و به سمت زندان اوین رفتیم. حدود ۲۰۰ نفر از فعالان حقوق اجتماعی و تعدادی مادر داغدیده هم حضور داشتند. منتظر بودیم که اولیاءدم به زندان بیایند. بعد از گذشت یک ساعت مادر و پدر احسان (مقتول) را به همراه برادر و خواهرش دیدیم. جمعیت به سمت وی رفتند تا آنان را از اعدام بهنود منع کنند. مدتی گذشت و مادر و پدرش گفت که ما گذشت می کنیم. جو بسیار سنگینی حاکم شده بود. درب زندان باز شد . اولیاءدم من و آقای اولیایی فر به داخل رفتیم. مدتی در سالن انتظار ایستادیم. فکر می کردیم که اولیائدم گذشت خواند نمود و بهنود اعدام نخواهد شد. مدتی گذشت صدای دعاهای فعالان از بیرون زندان به گوش می رسید. بعد از چند دقیقه وارد سالن دیگری شدیم. بهنود یا تعدادی از مسئولین زندان هم حضور داشتند. وقتی اولیاءدم به داخل رفت. بهنود به دست و پای آنها افتاد و خواهش و التماس کرد که او را نکشند. سرپرست اجرای احکام صورتجلسه اجرا را تنظیم کرد. چند نفر از مسئولین زندان، من و آقای اولیایی فر به سمت اولیاء دم رفتیم از آنها خواستیم و التماس کردیم که بهنود را اعدام نکنند. مادر مقتول گفت من الان نمی توانم فکر کنم باید طناب دار را به گردن بهنود بیاندازم. بعد از چند دقیقه صدای اذان به گوش رسید. بهنود به اتاقی رفت تا آخرین نماز زندگی اش را بخواند. او رفت تا از خداوند خود طلب مغفرت کند. پس از اتمام نماز همگی به محوطه زندان رفتیم. تمام بدنم می لرزید و نمی دانستم که عاقبت این پسر بی مادر چه خواهد شد. بهنود وقتی به دست و پای مادر و پدر مقتول افتاد به مادر مقتول می گفت که من مادر دارم تو رو به خدا شما مادری کنید و من را اعدام نکنید. همگی به سالن دیگر رفتیم. در سالن چهار پایه مستطیل شکل آهنی وجود داشت که بالای آن طناب دار پلاستیکی آب رنگی نصب کرده بودند. اولیاءدم داخل رفتند و پس از مدتی بهنود را به آن سالن کذایی بردند. سالنی که اعدامها در آنجا صورت می گرفت. من تا به حال ندیده و نشنیده بودم که اجرای احکام یک نفر را به صورت خاص در زندان اوین اعدام کند. ولی برایم تعجب انگیز بود که چرا بهنود به تنهایی اعدام می شد. شاید این هم از بد اقبالی او بود که تنها به آسمان رود. کسانی که آنجا بودند باز هم از مادر و پدر بهنود خواهش کردند و گفتند اگر با خدا معامله کنید زیان نخواهید دید. مادر مقتول گفت باید طناب دار را به گردن بهنود بیاندارید. بهنود به بالای چوبه دار رفت و طناب را به گردنش انداختند. چند ثانیه ای نگذشت که مادر و پدر مقتول به سمت چارپایه رفتند و آن را از زیر پای بهنود کشیدند. بهنود به ملکوت اعلی پیوست.
    طاقت دیدن این صحنه را نداشتم. تا چارپایه از زیر پای بهنود کشیده شد تمام اطراف سیاه شده بود.
    امروز دیگر بهنود در زندان و بین دوستان خود نیست. جای خالی بهنود را احساس می کنند.
    من تمام تلاش خودم را کردم ولی هیچ فایده ای نداشت. باز هم عقیده دارم او مستحق مرگ نبود.
    او نمی بایست اعدام شود.
    ولی اعدام شد.
    اعدام
    آخرین سخنان و خواسته های بهنود شجاعی - صبا واصفی
    این مصاحبه وقتی انجام شد که بهنود هنوز زنده بود. هیچ وقت فکر نمی کردم نوشتن فعل «بود» این قدر تلخی به جانم بریزد. بهنود از پشت تلفن گفت: «آدم به امید زنده است»... کاش وقتی شما این مصاحبه را می خوانید بهنود هنوز زنده «باشد». کاش رنگ سرخ آسمان بامدادی، آخرین رنگ چشمهایش نباشد؛ کاش آسمان آبی بعد از طلوع را ببیند...
    اگر بخواهی نقاشی بکشی از چه رنگی استفاده می کنی؟
    آبی
    چرا آبی؟
    به خاطر آسمون. خیلی وقته که آرزو دارم از بیرون زندان ببینمش.
    چند بار تا حالا برایت حکم صادر شده ؟
    تا الان سه بار رفتم پای چوبه که رییس قوه قضاییه به من وقت داده. چهار پنج بار هم دو سه روز مانده به اجرای حکم به من وقت دادند.
    شب اجرای حکم رادر کجا می گذرانی؟
    در یک سویت تنها دور از همه. اون جا تا صبح هزار بار مرگ رو جلوی چشم هایت می بینی. همه کسانی که آن جا می روند فقط آرزو می کنند که خدا رحمی به دل شاکی بیندازد و رضایت بدهد.
    در مسیری که از سلول تا جایگاه اجرای حکم طی کردی بهچه کسی یا چه چیزی فکر می کردی؟
    بار اول اصلا باورم نمی شد قرار است بمیرم. وقتی سوار اتوبوس شدم که از اینجا به اوین بروم تازه فهمیدم قرار است چه بلایی سرم بیاید. فهمیدم یه کاری کردم که آخرش جدی جدی مرگ است. آن جا فقط به این فکر می کردم که ای کاش خدا یه رحمی در دل شاکی بیندازد و من را ببخشد. فکر می کردم کاش یه لحظه، فقط یه لحظه خودشان را جای من می گذاشتند. اگر احسان جای من بود چه در خواستی داشتند؟ فکر می کردم کاش مادر احسان برای من مادری کند!
    خودت تلاش کردی از شاکی رضایتبگیری؟
    بله. برایشان چندین بار نامه نوشتم از آن ها خواستم به خاطر امام حسین، به خاطر خدا رحم به جوانی ام کنند. قبول دارم اشتباه بزرگی مرتکب شدم اما آن موقع من بچه بودم اصلا فکرش را هم نمی کردم کار به این جا برسد. از همین جا به آن ها التماس می کنم به خاطر روح احسان به من یه فرصت دوباره، یه زندگی دوباره بدهند.
    شب هایی که در سوئیت تنها بودی و منتظر رسیدن زمان اجرای حکم دوست داشتیچه کسی کنارت بود؟
    مادرم. مادرم که سال هاست ندیدمش. وقتی 12 ساله بودم بیماری دیابت گرفت. بعد از دو سال نابینا شد و مرد. نه فقط شب های اجرای حکم، هر شب این آرزو را دارم. دلم می خواهد خدا یه رحمی به دل شاکی بیندازد تا من یه بار دیگه بتوانم سر مزار مادرم بروم.
    اگر آزاد شوی اولین جایی که بروی کجاست؟
    نذر کردم اول بروم جمکران بعد هم سر خاک مادرم.
    هنوز امیدواری که شاکی رضایت بدهد؟
    نمی شود که آدم امید نداشته باشد. همه آدم ها به امید زنده اند. نا امیدی بزرگ ترین گناه است. تا الان سه بار مرگ را با چشم هایم دیده ام. در این یک سالی که بارها رفتم پای چوبه و برگشتم فقط توکلم به خدا بوده و بس!
    این بار چه زمانی قرار است حکمت اجرا شود؟
    یکشنبه 19 مهر بعد از نماز صبح.
    دوست داری این بار هم اجرای حکمتبه تعویق بیفتد؟
    نه. نه. واقعا دیگه نمی خواهم به تعویق بیفتد. ولی می خواهم که مارد احسان برایم مادری کند. می دانم که عزیزشان را از دست دادند، می دانم درد بزرگی است ولی دلم می خواهد یک کمی فکر کنند من اصلا قصد قبلی نداشتم. خدا هم خودش می داند من رفته بودم یک نفر را آشتی بدهم. احسانم هم که فوت کرد توی این دعوا هیچ کاره بود. من و احسان هیچ کاره بودیم. رفته بودیم دو نفر را آشتی بدهیم. به مادرم توهین کرد کار به این جا رسید.
    تا حالا با خانواده شاکی برخورد داشتی؟
    بله. یک بار در دادگاه یک بار هم سری اول که رفتم پای چوبه. آن جا اتاقکی است که در آن نماز صبح می خوانند. بعد متهم را می برند پای چوبه. بعد از نماز به آن ها التماس کردم من را ببخشند. مادرش چیزی نگفت. فقط گریه می کرد ولی برادرش گفت برادر جوانم را کشتی. من واقعا جانی نیستم یک اتفاق ساده، بدون هیچ قصد قبلی کار من را به این جا کشید.
    دوستانی داشتی که حکمشان اجرا شود؟
    بله . بار اول که پای چوبه رفتیم 5 نفر بودیم . 4 نفر را جلوی چشمانم بالا کشیدند. سری دوم 11 نفر بودیم. 8 نفر را بالا کشیدند. بار آخر 7 نفر بودیم 2 نفر را بالا کشیدند.
    اگر ولی دم را ببینی از او چه درخواستی می کنی؟
    التماس می کنم تمنا می کنم به خاطر روح احسان از من بگذرد. به خاطر علی اکبر، به خاطر امام حسین من را عفو کنند. من از 17 سالگی در زندان بودم. از بچگی مادر نداشتم. بدبختی زیاد کشیدم. از 17 سالگی تا الان 4 سال و نیم عمرم را در زندان پیش یک مشت خلاف کار گذراندم. به خدا به اندازه تمام عمر یک آدم من تنبیه شدم. از خدا می خواهم دشمن آدم هم گرفتار چنین جایی نشود. از ولی دم می خواهم با خودش فکر کند اگر جریان برعکس بود دلش به چی رضایت می داد، همان کار را بکند. دلم خواهد از ته دل به آن ها بگم تا آخر عمر بردگی می کنم.. می دانم در خواست بزرگی است، چیز زیادی از آن ها می خواهم، می دانم گذشت کردن در چنین حالی خیلی سخت است اما این جا هر کسی قصاص کرده پشیمان شده است. اگر هر کدام از شاکی ها فقط یک هفته در زندان زندگی کنند نه تنها خودشان رضایت می دهند بلکه از همه شاکی ها رضایت می گیرند.
    سری دوم یک متهم را با من بدن پای چوبه بعد از مدتی شنیدم همسرش ناراحتی اعصاب گرفته. مادرش هم فلج شده است در به در دنبال خانواده متهم می گشتند از آن ها حلالیت بگیرند. یک متهم دیگر هم بود که بعد از این که زیر چار پایه اش زدند خانواده اش گفتند می خواهیم رضایت بدهیم که قاضی گفت این رضایت را باید 5 دقیقه پیش می دادید.
    فکر می کنی اگر پدر تو جای پدر احسان بود رضایت می داد؟
    پدرم اذیت می کرد اما مطمئنم رضایت می داد. هر کسی یک لحظه دلش را جای دل متهم بگذاره و احساس کند به او چه می گذرد رضایت می دهد. من 20 ساله ام. باور نمی کنید! گفتنش ساده است ولی وحشتناک است 20 نفر جلوی چشم هایت جان بکنند. هیچ کس نمی تواند خودش را جای من بگذارد و تصور کند چه قدر سخت است. لحظه ای که می بینی هم بندی هایت به دست و پای ولی دم می افتند و فایده ای هم ندارد.
    بهنود امیدوارمتا هفته دیگر چنین روزی خانواده ات حضور تو را در خانه جشن بگیرند.
    من که دست هایم بالاست. هر چی او بخواهد. رضایم به رضایش.

  6. 4 کاربر برای این پست سودمند از navid_a عزیز تشکر کرده اند:


  7. #4
    عضو اخراجی
    تاریخ عضویت
    مهر ۱۳۸۷
    نوشته ها
    3,955
    حالت من
    Ashegh
    تشکر
    11,964
    22,615 بار در 3,960 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    اين همه التماس و آخر هم اعدام .
    چه قدر آدم ميتونه عقده اي باشه . آخه از يه بچه 17 ساله نميشه توقع داشت كه عقل يه مرد 30 ساله را داشته باشه .
    به خدا آدم نميدونه چي بگه .
    خدا بيامرزتش .
    اما كاش ما آدم ها به واسطه اشتباه كس ديگري اين اشتباهات را تكرار نميكرديم .

  8. 4 کاربر برای این پست سودمند از پيمان صادقي پري عزیز تشکر کرده اند:


  9. #5
    عضو حرفه ای Yakuza6236 آواتار ها
    تاریخ عضویت
    مرداد ۱۳۸۸
    محل سکونت
    تهران
    نوشته ها
    1,241
    حالت من
    Akhmoo
    تشکر
    6,963
    6,744 بار در 1,255 پست
      از ایشان تشکر شده است

    پیش فرض

    همین جمعه پیش ساعت 3 ظهر داشتم تو خیابون آذربایجان قدم می زدم که دو تا بچه شاید اول دبیرستانی جلوم رو با موتور گرفتن و گفتن 5 تومن داری به ما کمک کنی ؟ گفتم نه . به رفیقش گفت کارد و براش بکش ! تا پیاده شد من به صورتش قبل این که از موتور پیاده بشه مشت زدم بعد هم به موتور لگد زدم و موتور افتاد ... خلاصه باهاشون درگیر شدم . نگو اونی که من بهش مشت زدم ضربه مغزی البته خفیف می بینه . ما هم این دونا تن لش رو میزنیم و از این کوچه پس کوچه ها فرار می کنیم . ساعت 6 بعد از ظهر رفیق بابام که سرهنگ کلانتری زنگ می زنه و خلاصه ما رو می برن کلانتری به عنوان مجرم ! سرهنگ به من می گه که موتور سواره از تو شکایت کرده چون موترش رو خراب کردی و گرفتی زدیش ! رفیقش هم بیهوشه اگه بمیره ، تو مجرمی و باید دستگیر بشی !
    به سرهنگ می گم : سرهنگ اونا چاقو داشتن ! من هیچی نداشتم ، اونا دو نفر بودن ! اونا دزدن ، بعد شاکی هم هستند ! ... . با کمال بی شرمی گفت : آره
    خدا رو شکر سرهنگ چون آشنا بود یه کاری می کنه تا موتور سواره کوتاه بیاد و ماهم با وثیقه میریم خونه . و شنبه ساعت 5 صبح اطلاع میدن اون یکی هم به هوش اومده و چون جرمشون رو نمی تونم ثابت کنم حتی بازداشت هم نمیشن ! تازه اگه یارو می مرد حتما منم اعدام می کردن !

    میخوام اینو بگم تو این مملکت اگه از خودت دفاع کنی ، محکوم میشی . این بنده خدا رو که خبرش رو ساعت 7:45 همین امروز صبح از bbc شنیدم تو دعوا یکی رو کشته ، اعدامش کردن . اون -زنیکه کثافت- مادر مقتول هم این شعور رو نداره که بگه شاید پسر من اون رو می کشت ! اون موقع چی ؟ دوست داشتم پسرم اعدام بشه ؟ شاید تقصیر پسر من بوده . آخه آدم باید منطقی باشه . این خونخواهی رو ما از کی به ارث بردیم ؟! از اعراب ، از مغولا از کی ... . شاه هخامنشی ما سزار روم رو اسیر می کنه کلی باهاش سرباز رو اسیر می کنه یکیشون نمی میرن همشون بعد از درست کردن ویرانی هاشون آزاد میشن ! نادر به هند حمله می کنه اون شاه ***** هند رو نمی کشه .
    آخه آدم باید یه ذره معرفت داشته باشه ! تو حالا یه جوون 17 ساله رو چند سال شکنجه روحی دادی تا شده 21 سالش بعد هم خودت صندلی رو از زیر پاش کشیدی . به چی رسیدی؟تولت زنده شد !

    .... خیلی از اعداما این طور بوده . یکی چاقو کشیده ، یکی دعوا رو شروع کرده بعد به درک واصل شده ، بعد خونوادش شاکی ، آقای قاتل باید اعدام بشه !

    من امروز از صبح که این خبر رو شنیدم داغون شدم . مخصوصا تو اون یکی تاپیک که عکسش رو هم گذاشتی بیشتر داغونم کرد . البته چند وقت پیش هم شنیدم یه دختر 17 ساله رو اعدام کردن . ماجرای اون خیلی بدتر بود . اون زیر سن قاونی بود . دوما اصلا قاتل نبود ، دوست پسرش قاتل بود . سوما شاهرودی گفته بود این بیگناهه !!!!! پس اصلا اعدامش قانونی نبود ! و باید خونوداه مقتول محاکمه میشدن که واسه این که آبرو ریزی نشه ، چیزی نشد .

    ...ببین چه قدر این اوین بی در و پیکره . در این مورد هم صادق لاریجانی حکم اعدام رو به تعویق میندازه و این اعدام هم غیر قانونی بود .اصلا این اعدام همه چیزش مشکوک بود ! در اوین خیلی کم سابقه داشته یه دونه یه دونه اعدام کنن !

    من متاسفم واسه ایران که یه همچین مردمی داره ! بی جنبه ، غیر منطقی و انتقام جو .

  10. 6 کاربر برای این پست سودمند از Yakuza6236 عزیز تشکر کرده اند:


صفحه 1 از 2 12 آخرینآخرین

موضوعات مشابه

  1. پاسخ: 8
    آخرين نوشته: ۱۳۸۸-۰۸-۲۴, ۰۳:۱۸ بعد از ظهر

کلمات کلیدی این موضوع

مجوز های ارسال و ویرایش

  • شما نمیتوانید موضوع جدیدی ارسال کنید
  • شما امکان ارسال پاسخ را ندارید
  • شما نمیتوانید فایل پیوست کنید.
  • شما نمیتوانید پست های خود را ویرایش کنید
  •