پرند خانوم ممنون از تذکر به جاتون
بعضی شعرا قشنگن... اما به نظرتون حیف نیست، خونده نشن، فقط بعلت اینکه شاعرشونو نمیدونیم کیه؟؟!!
این شعر به نام "
سرچشمه" از "
احمد شاملو" هست که هیچ احتیاجی به تعریف شعراش نیست... خود شعر با آدم حرف میزنه
.
.
.
در تاریکی چشمانت را جستم
در تاریکی چشمهایت را یافتم
و شبم پر ستاره شد
تو را صدا کردم
در تاریکترین شب ها
دلم صدایت کرد
و تو با طنین صدایم به سوی من آمدی
با دست هایت برای دست هایم آواز خواندی
برای چشم هایم با چشم هایت
برای لب هایم با لب هایت
با تنت برای تنم آواز خواندی
من با چشم ها و لب هایت انس گرفتم
با تنت انس گرفتم
چیزی در من فروکش کرد
چیزی در من شکفت
من دوباره در گهواره کودکی خویش
به خواب رفتم
و لبخند آن زمانیم را باز یافتم
در من شک لانه کرده بود
دست های تو
چون چشمه ای به سوی من جاری شد
و من تازه شدم من
یقین کردم
یقین را چون عروسکی در آغوش گرفتم
و در گهواره سال های نخستین به خواب رفتم
در دامانت -
که گهواره رویاهایم بود-
و لبخند آن زمانی، به لبهایم برگشت
با تنت برای تنم لالایی گفتی
چشمهای تو با من بود
و من چشمهایم را بستم
چرا که دستهای تو اطمینان بخش بود
بدی، تاریکی است
شب ها جنایتکارند
ای دلاویز من، ای یقین! من با بدی قهرم
و تو را بسان روزی بزرگ آواز می خوانم
صدایت میزنم گوش بده
قلبم صدایت میزند
شب، گرداگردم حصار کشیده است
و من به تو نگاه میکنم
از پنجرههای دلم
به ستارههایت نگاه میکنم
چرا که هر ستاره آفتابی است
من آفتاب را
باور دارم
من دریا را باور دارم
و چشمهای تو سرچشمه دریاهاست
انسان سرچشمه دریاهاست